خودم و نوشته هام



قبل کنکور ساعت 10 شب میخوابی و ساعت 6 صبح بیدار میشی و باز هم خوابت میاد و کلی خسته ای و میگی بعد کنکور تا ساعت 11 ظهر میخوابی 


بعد کنکور ساعت 11 شب میخوابی و ساعت 4:30 صبح بیدار میشی و اصلن احساس خستگی نمیکنی 


قبل کنکور تمامی مسابقات ورزشی اعم از فوتبال های اروپایی و داخلی و خارجی با کیفیت باید نگاه کنی . الان شبا ساعت 9 شب ، بازی کجا رو میذاره ؟   کنگو با ماداگاسکار .

حالا من با اینش کاری ندارم . چرا همه رویدادهای ورزشی رو گذاشتین همین سالی که من کنکور داشتم ؟؟ المپیک هم میذاشتین دیگه !!

الان فقط جام ملتهای قاره اقیانوسیه مونده که برگزار نشده اونم فکر کنم تلویزیون پخشش نکرده . 

کلی برنامه داشتم برای دوران پسا کنکور اما هیچکدومش فعلا عملی نشده .

داداشم میگه که بدترین روز برای یک کنکوری ، روز بعد کنکوره چون دقیقا نمیدونه باید چیکار کنه .


هیچ تفریح و سرگرمی ندارم . برای همین اومدم اینجا . وگرنه اصلن قصد اومدن به اینجا و نوشتن نداشتم .


+ لیست اکثر کسانی که دنبالشون کرده بودم و ولی وبشون رو نگاه نمیکردم رو پاک  کردم از 120 نفر دنبال شده کلا 15 نفر وبهاشون رو میخوندم !!


++ سعی میکنم پستای خنده دار بذارم . ببینیم چی میشه !!



برخلاف انتظار اصلن فکرشو نمیکردم ساعت 7 صبح حرم انقدر شلوغ بشه و مشخص بود که دیشب حرم جا برای سوزن انداختن هم نداشت. البته این عکس رو من ساعتای 8:30 گرفتم . همون لحظه بیرون رفتن از حرم . 

دستم به ضریح نرسید که هیچ ، اصلن نمیشد وارد اون محوطه دور ضریح شد . من هم فقط یک گوشه ایستاده بودم و میتونستم ضریح رو ببینم و همونجا با امام رضا (ع) صحبت کنم . 


نمیدونم چرا این غرور که گاها خوبه نمیذاره همین اول کار گریه کنم . خیلی دلم میخواست این کار رو بکنم . از همون موقعی که از پشت شیشه اتوبوس تونستم حرم قشنگت رو ببینم . از همون موقعی که زائر ها رو دیدم . از همون موقعی که . میخواستم گریه بکنم . نه فقط برای شما . برای خودم که همسایت هستم ولی حتی یک روز از هفته ام رو (حداقل) نمیام اینجا . در حالیکه بقیه برای دیدنت کیلومتر ها ، پا ، با دلی پر از غم و اندوه ، به امید قبولی حاجاتشون ، مشتاقانه قدم برمیدارن . به حال کسی که حرم رو میبینه و یا اسم حرم رو میشنوه و اشک میریزه چون نمیتونه بیاد حرمت غبطه میخورم که چرا من حال اون فرد نداشتم و ندارم .

یک خواهشی دارم . 

میتونم با شما راحت تر حرف بزنم ؟ میشه ؟ میدونم که قبول میکنی :)



خیلیا میخواستن بیان ولی نتونستن . وقتی وبلاگ ها رو میخوندم و از علاقشون به تو نوشته بودن ولی نمیتونستن بیان . با خودم تصمیم گرفتم که حتما امروز صبح رو بیام حرمت و از طرف همه دعا کنم . کمترین کاری که میتونستم انجام بدم . 


اما وقتی در این جمع قرار گرفتم و دستمو بالاگرفتم  . برنده تقابل بین احساسات و غرور ، قطعا احساسات بود . دیگه دست خودم نبود . اشک میریختم ولی سریع پاکشون میکردم تا کسی نبینه اشکامو . اما خالی شدم . باید خالی میشدم .  انگار یک بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد چون تونستم دردهام ، خواسته هام رو بهت بگم و میدونم که به تک تک کلماتش گوش کردی و حالم رو درک کردی . فقط خواهش میکنم که برای من بین خدا واسطه شی . همین !


لطفا 


راستی آقا 

تولدت مبارک :)

ادامه مطلب


لحظه خداحافظی بود .
دلم براشون خیلی تنگ میشد و دوست داشتم باز هم اونجا بمونم اما نمیشد . 
یک لبخند
یک قرآن و چند تا سکه روش
یک کاسه پر از آب تو دستای مامان بزرگ .
و عصایی که تو دست  بابابزرگم بود و مدام رو زمین می لرزید .
باورم نمیشه . چه قدر زود گذشت این سه روز و الان باید بریم . 
نمیدونم چرا بعضی وقتا این فکر به ذهنم میاد که اگه یک روزی خدایی نکرده کنارم نباشن تصورش خیلی برام سخته . 
راه حلی برای این مشکل ندارم . فقط وقتی همچین افکاری به ذهنم هجورم میارن ، با خودم میگم ، ان شالله صد سال دیگه هم کنارمون بمونین . 
بیایم فکر بد نکنیم و خوش بین باشیم . ان شاالله همه پدر بزرگ ها و مادر بزرگها یه عالمه عمر کنن :))


آقا من یک مشکلی دارم و اون هم خون هست . 

نمیدونم واکنشم نسبت به خون چی هست :دی

چون تا حالا میشه گفت کسی رو ندیدم که خونریزی داشته باشه ( جلوی چشمم )

یکی این و یکی دیگه هم ظرفیت مازاده که نمیدونم چی هست اگه کسی میدونه توضیح بده ممنون میشم:)


یادمه کلاس پنجم که بودم مدرسمون یک کلاسی میخواست برگزار کنه که اسمش کلاس رباتیک بود . نمیدونم چرا ولی اون موقع عاشق این بودم که یک چیزی درست کنم و کلی کیف کنم :) 

همه چی خوب بود و من هم با کلی ذوق و شوق برای خانوادم این موضوع رو بیان میکردم و از علاقه ام برای شرکت در این کلاس براشون میگفتم . مدرسه هم خیلی از خونمون دور نبود و میتونستم از اونجا پیاده بیام خونه . 

میخواستیم بریم بیرون . اون روز ، اولین روز شروع کلاسها بود. اولش پرسیدم : میریم اون کلاس ؟

مامانم ( با بی حوصلگی ) : آره .

هممون سوار ماشین شدیم. یادم نمیاد به قصد چی هممون اومده بودیم بیرون . خونه کسی میخواستیم بریم ، دور بزنیم  

خدود نیم ساعت از شروع کلاس گذشته بود و من هم بی قرار که چرا نمیرسیم و نمیریم . چند دقیقه بعد از کنار مدرسمون رد شدیم ، میخواستم پیاده بشم ولی ماشین واینستاد . در واقع خانواده اصلا نمیخواستن که من در اون کلاس شرکت کنم.

بعد اینکه رسیدیم خونه فهمیدم که اون آره » دروغ بود و خیلی ناراحت شده بودم . نمیدونم . اگه اون مسیر رو ادامه میدادم ، دیگه کارم به رشته تجربی و نمیکشید  و یک راست میرفتم ریاضی با علاقه به این رشته . 

دروغ که شاید هم از نوع مصلحتی باشه ، میتونست سرنوشت من رو خیلی عوض کنه . اگه اون حرفه رو ادامه میدادم قطعا با برق آشنایی زیادی پیدا میکردم و مدار  و .

و من الان 18 سالمه هیچی از برق و مدار نمیدونم (چه تئوری و چه عملی ). در کنکور هم قسمت مدار که سه تا سوال بود رو نزدم . چون اصلا اون درس رو نخونده بودم و جزء اهدافم نبود . بهتر بگم من هیچ وقت از برق هیچی متوجه نشده بودم . 

حالا که نگاه میکنم ، دروغ زیاد شنیدم . خیلی زیاد . نه فقط از خانواده . از خیلیا . 

دقیقا نفهمیدم در چه زمینه ای استعداد و علاقه دارم . داخل هر حیطه ای شدم تا وسطش رفتم و ولش کردم . نه در خط تونستم برای خودم آدمی بشم و نه در درس و نه در زبان انگلیسی و نه در فوتبال ، والیبال ، رباتیک و تئاتر و . در هیچ کدوم اول نبودم . در واقع تو چشم نبودم . اعتماد به نفسم پایین رفت . خیلی پایین رفت . سر همین دروغها و توجیهات که درس مهمه و هیچ چیز دیگه مهم نیست . 

 

ایده یک فیلمی رو تقریبا شبیه همین در نظر دارم و قبل کنکور با خودم سکانس های فیلم رو در نظر میگرفتم و تصور میکردم ( در زمانهای استراحتم ) آخ اون موقع دوست داشتم بیام سینما چون خیلی علاقه داشتم و دارم اما وقتی زندیگ بازیگرا رو میبینم و میخونم که هر کدوم ده بیست تا طلاق داشتن کلا از این کار پشیمون شدم .

 

احساس میکنم به هیچی در زندیگم نرسیدم .میترسم این دو تا هدف آخر هم نشه :(

برام دعا کنین :)

خیلی استرس دارم

 

+ من الان خیلی از این آپشن های بیان سر در نمیارم باز بروز میکنین ؟؟frown چرا آخه؟ angry

 

 

++ آقا قراره پاستا درست کنم . هیچی ازش بلد نیستم و تا حالا هم غیر از املت سوخته ( اندکی اقراق ) و خاگینه و نیمرو و تخم مرع آبپز و سیب زمینی سرخ کرده هم درست نکردم:دی

میخوام ببینم همون ماکارونی هست و سس دیگه ای میخواد ؟

سس آلفردو کسی بلده روش تهیه اش رو ؟


سلام . 

خب دلم میخواد با دید خوبی نسبت به این مسافرت نگاه کنم و برم پیش مامان بزرگ و بابابزرگ و . حس صف ناشدنی اون لحظات .


جمعه شب یک مراسمی هست و ما هم از اقوام نزدیک هستیم و مجبوریم در این مراسم شرکت کنیم . مراسم خیلی خاصی نیست اما گرفتن باغ تالار برای این مراسم و بزن بکوب دیگه ندیده بودم و چی بپوشم ها خانوما و غذا چی میدنهای آقایون هم شروع میشه . اگه عروسی بود میگفتم اشکالی نداره اما این   آخه کی اینجور چیزا رو مد کرده ؟؟؟؟  ://


با خود میگم ولش کن . بقیه خوش هستن و چرا من شاد نباشم ؟ میریم در اون مراسم با افتخار شرکت میکنیم :)

اما مشکل اینه که من حوصله بزن و بکوب و سر و صدا و آلودگی صوتی رو ندارم . برای اینجا هم باید فکری بکنم .

الان نه لباسی مناسب و در خور شان یک مررررررررد دارم و نه قیافه مناسبی . متاسفانه بنده هر موقع که موهای سرم رو از ته کوتاه میکنم ، همه اقوام مختلف کوچیک و بزرگ از اونهایی که حتی من نمیشناسمشون رو باید ببینم و در تیکه هایشان که میگن 

بابا بچه مثبت

کدوم زندون بودی

سربازی میری داداش 

و .

همین سال پیش بود که من برای محرم موهام رو از ته زده بودم و وقتی در مراسم شرکت داشتم تازه فهمیدم که بعععله ، یک خانومی با شوهرشون اومده بودن خونمون و من اصلا این دو نفر رو نمیشناختم و دو تا بچه فسقلی و کوچیک هم باهاشون راه میرفتن و میومدن و منم نمیشناختمشون و تازه در آخر فهمیدم که این خانوم دختر عموی بنده هستن با اختلاف سنی 30 سال :/ 

حدود ده سالی بود که این قوممون رو ندیده بودم و من هم اون موقع بچه بودم و هر موقع هم  اون موقع رو جست و جو میکنم اصلا ایشون رو پیدا نمیکنم . 

بگذریم ، از کوتاه کردن موها گفتم . هر وقت هم که موهام رو کوتاه میکنم ، یک کارت جدیدی در کشور رایج میشه که باید همون موقع داشته باشیم ، کارت کنکور و شناسنامه و ملی و . کلا در این زمینه بنده هیچ شانسی نداشتم و برای همین همیشه عکسهای خیلی زشتی از خودم دارم . خصوصا در تابستون که حساسیت چشمهام بیداد میکنه و عکس رو به بقیه نشون میدم میگن چرا داری گریه میکنی ؟؟ :///



آخر هفته خوبی داشته باشین :))))))))


+ لطفا به پست قبل که مربوط به انتخاب رشته هست و اون منو که قسمت انتخاب رشته داره سری بزنین و اگه مایل بودین ، با نظرات و کمکهاتون ما رو خوشحال کنین :)


سلام  . 

خب ، همونطور که خیلیاتون میدونین و در اخبارها هم میگن ، چند روز دیگه رتبه ها میاد و سوای از استرس بدی که داره ، خیلی ها درگیر انتخاب رشته میشن و من هم از این قاعده مستثنا نیستم . اما خب هیچ نظری در رابطه با رتبه کنکور ندارم ، چون کنکور عجیب و غریبی بود و اصلن نمیدونم چند میشم . من رشته ام تجربی بوده و الان به شدت به کمک کسانی که در این رشته بودن و در رشته های دیگه بودن نیاز دارم و میخوام بدونم انتخاب رشته چجوری هست ؟

کارنامه سبز چیه و کاربردی هم داره و میشه ازش استفاده کرد ؟ میگن این دو سال اخیر یکسری تغییراتی داشته درسته ؟

فرق بین مهرماهی ها و بهمنی ها چی هست ؟

شهریه دانشگاه هایغیر دولتی چه قدره ؟

 کدوم رشته ها پرطرفدارتر و پردرامد تر و بازارکار فعال تری دارن ؟

و .

+ یک بخشی در منوی سمت چپ ایجاد شده به نام انتخاب رشته ، اگه میشه اونجا لطف کنید و کمک کنین که ممنون میشیم :)

به درد من نخوره ، به درد بقیه میخوره .

ما را در این راه یاری کنین:)
پیشاپیش ممنون از کمکتون :)

:)


میخوای یک کاری رو انجام بدی ،

این یکی :نه اینکار رو نکن . مگه من بهت نگفته بودم راهش رو .

اون یکی : من دیگه راهش رو بهت گفتم .

اینِ اون یکی : پولتو الکی حروم نکن :/



خدا به خیر بگذرونه این چند روز و ماه رو . 

چه قدر دوران پر استرسی هست . دعا میکردم کنکور تموم شه .الان دعا میکنم این دوران تموم شه . 

+ سپردمش به خودت :) منظورم همه چیز بود . 

بسم الله :)


اینقدر مواظب بودم که گرمازده نشم ، دچار سرماخوردگی شدم :///
در اوج گرما آدم سرما بخوره خیلی حرفهههه .
دیروز فکر کنم در اون 4 ساعتی که داشتیم فوتسال بازی میکردم در حد 5 دقیقه ( هر 45 دقیقه) میرفتیم آب سرد میخوردیم ، اونجا هم آب نبود متاسفانه . همش آب سرد کن داشت که .



میترسم رشته ای رو انتخاب کنم که الان از بیرون اسم قشنگ و وسوسه کننده ای باشه و وقتی واردش بشم بفهمم که چه رشته داغونیه . مثل همین بستنی های کیم عروسکی که جلدش رو نگاه میکنیم یک عروسک خوشگل و شیک هست ولی وقتی بازش میکنیم میبینیم که کلا عروسکه ، از ده تا جا ضربه خورده و کلا هم چشم نداره :/

 

و یک سری رشته ها هم برعکس ، خیلی دارم سعی میکنم دیدگاهم رو نسبت به فرهنگیان عوض کنم .آخه همه چیزش خوبه ، چرا علاقه نداری ؟؟ پولت جوره ، کارت جوره ، سربازیت هم که خیلی کمه . 

مشکل اینه که من اصلا حال و حوصله گشتن با بچه ها رو ندارم ( دبستانیاش که بماند ) و همچنین تدریس و اینکه من اصلا در بحث کردن و صحبت کردن  و فهموندن چیزی به بقیه و (باز اون هم بخواد کوچیکتر باشه ) . ندارم . هر روز باید قیافه چند تا بچه ببینی که مدام میپرن بالا و میپرن پایین .

از یکنواختی هم خوشم نمیاد هر روز باید قیافه آدمها و بچه هایی رو ببینی که سه ماه دیگه هم قراره ببینی.

 

ولی تنها رشته ای که میشه تضمین کرد تا سالهای دور هم کار داره ، همین فرهنگیان هست . 

 

برای انتخاب رشته رفته بودیم بیرون و رقمها همه یکسان ولی 

200 هزار تومن 

درسته انتخاب رشته مهمه ولی خداییش 200 هزار تومن برای 3 جلسه که بیایم ببینیم چی میشه .

من که میگفتم نمیخواد بیخیال و مامان و بابام در جو انتخاب رشته که نه باید بری چون بقیه هم میرن مشاوره .indecision

خدا به خیر کنه .

+این چند روز کلا وب گردیم به صفر کاهش پیدا کرده و میکنه چون درگیر انتخاب رشته هستم . عذر بنده را پذیرا باشین smiley

 


سلام . 

ساعت 4 بعد از ظهر بود که یک دفعه دوستم که مسافرت بود به خونمون زنگ زد . 

صحبت نه از کنکور و درس بود و نه انتخاب رشته و فقط گفت : روزت مبارک :)

---------------------------------------------------------------------------

اگه رئیس جمهور و یا وزیر آموزش و پرورش و یا رئیس سازمان سنجش و یا حتی رئیس کارخونه صندلی سازی که مخصوص امتحاناست ، باشم بلافاصله دستور میدم که فقط بیان صندلی دسته دار مخصوص ما چپ دستا درست کنن . خدایی سر همین موضوع به ظاهر ساده سر امتحانا دچار کمر درد شدیدی میشدیم .

سر جلسه کنکور هم یک صندلی راست دست گذاشته بودن سمت چپی که نشسته بودم . خوب بود ولی مثل صندلی چپ دست نیست .

 

به هر حال ، روز چپ دست رو به هر کی ( اعم از بیانی و غیر بیانی و مجازی و غیر مجازی ) تبریک میگم :))

چپ دستای بیانی رو نمیشناسم ، هر کی چپ دست هست یک اعلام حضور کنه:)

 

++

بزرگترین مزیت چپ دست بودن اینه که میتونی سر جلسه‌ی امتحان، کج بشینى که نفر پشت سر، چهار تا تست از روی دستت بزنه و دعای خیرش نصیب امواتت بشه 

 

+++ یک پست هم به زودی میذارم که یک قسمتش مربوط به چپ دستا هست .


خراسان های شمالی و جنوبی جفتشون با ما در یک ناحیه هستن 

اما هیچ کدوم از دانشگاه هاشون تعهدی بابت خوابگاه نمیدن indecision

الان من باید چی بگم ؟؟ ناحیه بندیتون عالیه واقعن :///

مرسی واقعا .

++حالا که میبینم ناحیه بد تر از اینجا هم هست و اون هم ناحیه 7 هست ://

برای داوطلبان این مناطق آرزوی صبر و شکیبایی دارمindecision


استاد هنر گفته بود عکس بگیریم برای آخر ترم ،منم فکر کردم برای این هفته میخواست پدرم رو درآوردم تونستم ده تا عکس بگیرم که تازه کیفیت چندانی نداشتن و اونقدرها هم قشنگ نبودن ولی این یکی واقعا قشنگ دراومد :)

 

گفتم یک مقدار الهام بگیرم از بقیه عکس ها .

 

اگه چند روزی نمیتونم بیام بهتون سر بزنم معذرت میخوام . خیلی کار دارم . 


سلام :)

 

اول از

آقا محمد رضا و

آقا سید جواد ، خواستم تشکر کنم که دعوتم کردید و اینکه من هم مشغله داشتم و هم اینکه نمیدونستم باید چی بنویسم ( همین الانش هم نمیدونم :دی ) 

 

حدود یک ماه بود که کسی چالش نگذاشته بود که اون هم به مناسبت روز وبلاگ نویسی بود . 

و اینکه این اولین چالشی هست که دارم شرکت میکنم در طی سه سال وبلاگ نویسی :)

 

 

 

 

ادامه مطلب


.

یک چند روزی هست که خیلی تنبل شدم و نمیتونم درست و حسابی کتاب بخونم . بی اراده تر از هر موقعی شدم . انگار میل و اشتیاقی به خوندن کتاب ندارم ( راستش از بعد کنکور اینطوری شدم ) :(

 

ای کاش راهی برای جدایی از این حالت وجود داشت .

 

+ اینکه از ساعت 8 دانشگاه باشم خیلی عالیه !! به نظرم بهترین تایم ممکنه که مثلا 10 تا 4 دانشگاه باشم که هم صبحم تباه بشه و هم بعد از ظهرم.


://

به قطر

کتاب نگاهی میکنم 600 صفحه که شاید با یک دست هم به زور میتوان آن را بلند کرد .

من : ببخشید آقا ، قیمت این کتاب چند هست؟

آقایه : 98 تومن 

من : 98 تومن ؟( با لحن جناب خوان گفته شود )frown

به قول سهراب سپهری : من هیچ ، من نگاه :///

من موندم و یک کارت که کلا 50 تومن داخلش باشه . مجبورم برم از کتابخونه بگیرم . اگه کسی دیگه نگیردش indecision


چهار روز در هفته قراره بریم دانشگاه ، هر چهار روز هم باید از ساعت 8 سر کلاس باشیم :/

حالا من همونی بودم که دانش آموزا رو چند روز پیش مسخره میکردم میگفتم باید ساعت 6 بیدار شین برین مدرسه! مطمئنم چوب خدا بوده !! احتمالا هم دعای همونی که من رو در دو پست قبل دیسلایک کرده ، باعث این مصیبت ها برای من شده !

خواب صبح فاکتور خیلی مهمی برای موفقیت دانشجو در آینده هست چرا مسئولین رسیدگی نمیکنن ؟

 

 


امروز ، شاید آخرین مکالمه یک ساعتمون بود . به مدت یک سال .

میخواد دوباره کنکور بده . رشته ریاضی و اهدافی که برای خودش ساخته . 

امروز جوری صحبت میکرد که انگار نمیخواست زمان تموم بشه و یکک نفر رو پیدا کنه باهاش صحبت کنه . گفت میره سالن مطالعه و انگار صحبت کردنامون یا قطع میشه یا محدود میشه به یک مکالمه ده دقیقه ای :( هر دو هفته :( دلم براش تنگ میشه :(

قدر رفیقای صمیمی و وفادارتون رو بدونین . 

 

 

 

 

 

 

 


خب سلام :)

حالتون خوبه ؟

 

اینطور که مشخصه چند روز دیگه ( متاسفانه یا خوشبختانه ) مدارس شروع میشه و وارد مدرسه میشین . به عنوان کسی که نظام جدید بوده میتونم توصیه های خوبی داشته باشم .

1- اول اینکه اگه امروز یعنی پنجشنبه رو هم حساب کنیم چهار روز رو داریم ، اگه میتونین دو روزش رو استراحت کنین که سر حال و قبراق برین مدرسه ، اینکه میگم استراحت ، یعنی روزی 3 ساعت بخونین :)

2- حالا غیر از استراحتی که میخواین انجام بدین ، حتما مرور و جمع بندی در این چند روز داشته باشین.

3- مدرسه ها شروع میشه و 30 الی 36 ساعت باید مدرسه باشین و این بی کفایتی مسئولین رو میرسونه ، بستگی به مدیرتون داره اگه مدیرِ با دل و جیگری داشته باشین ، خب ، تا 24 ساعت هم میتونه برسونه . ولی اگه مثل مدیر ما ، ترسو باشین که فقط بلده خودشیرینی مسئولین ناحیه و استان رو بکنه ( دلم ازش خیلی پره و قضیه داره برای خودش حالا در این پست میگم ) ، باید متاسفانه بگم که مجبورین سر کلاسهای نگارش و سلامت و هویت و مدیریت خانواده بنشینین. اگه اینطوری شد حتما از کلاس فرار کنین برین یک قسمتی درس بخونین که دست هیچکسی بهتون نرسه ، من خودم بعضی وقتا همین کار رو میکردم ولی بعضی وقتای دیگه لو میرفتم و . 

3+ این نکته رو هم بگم که کسانی که مدرسه غیر دولتی میرن و یا تیزهوشان ، خیالشون از این قضیه راحت باشه . چون مدیر های این مدارس ، یا جایگاه خوبی دارن و کسی نمیتونه چیزی بهشون بگه ، یا مدرسه مال خودشون هست کسی حق نداره چیزی بگه.

4- درسهای سلامت ، هویت اجتماعی ، مدیریت و نگارش ، جزء بهترین درسها ، ولی بی اهمیت ترینهاست ، سعی کنین که نخونینش . نمیدونم نمرش کجا تاثیر داره . من که هویت رو 20 گرفتم ، برای هیچ چی تاثیر نداشت . 

5- من تا قبل مدرسه ها با وجود مشکلاتی که داشتم ، جزء تاپ های کلاسم بودم و این رو جدی میگم و حتی نمراتم از کسانی که در مدرسه رتبه برتر شدن ( امسال ) بهتر میشد ، اما مهر رسید و سوگلی های مدیر و دبیران اومدن و فاتحه همه چی رو خوندن ( چه تبعیض هایی قائل شدن ، خدا لعنتشون کنه )

6- نکته ای که میخوام بگم ، خواهشا به زور شده ، میانبری پیدا کنین زودتر از بقیه برین کلاس و صندلی جلوی جلو رو بگیرین و مال خودتون کنین ( ترجیحا ردیف وسط ) سوگلی ها ، پارتی داشتن و زودتر رفتن وارد کلاس شدن و تونستن اونجاها رو بگیرن.

7- برای من اینکه آزمون شرکت نمیکردم خیلی بهتر میشد و اگر شرکت میکردم گزینه 2 بهتر بود ، نمیدونم شما میخواید چیکار کنین ، اما با این وقت محدودی ( به خاطر مدرسه ) که وجود داره ، خیلی سخت میشه به بودجه بندی رسید . برای همین هم من از بهمن به بعد دیگه ازمون نرفتم تا آخر فروردین که سنجش بود و هر چهار تاش رو شرکت کردم ( بهتون بگم که امسال سنجش سطح سوالاش شبیه کنکور بود . یعنی آسون )

8-تا جایی که میتونین، نظر دبیرتون رو جلب کنین با سوالای شاخ و . تا تحویلتون بگیره و اعتماد به نفس پیدا کنین و خیلی خوب پیشرفت کنین . 

9- برای رشته ریاضی رو نمیدونم . اما برای تجربی زیستتون فوق العاده آسون و البته جذابه و سوال محاسباتی نداره . ( اگه بتونم یک پست مخصوص زیست میذارم . چون درصدم هم به نسبت خودم در این درس خوب بود :) ) اما کلا ،دینی تون خیلی سخت تر و فلسفی تر ( به نسبت سالهای دهم و یازدهم) میشه و میتونن سوالا رو جوری طرح کنن که سرتون سوت بکشه . 

10- فیزیکتون ( حداقل ) برای تجربی جذابه . من خیلی دوستش داشتم ، خصوصا فصل های ساده و راحت نوسان و فیزیک اتمی و هسته ای ( این دو فصل رو حتما برای کنکورتون بخونین ) مطمئن باشین حدود 30 درصد کنکور تون رو تضمین کنین . سوالای ساده و جذابی داره و ( حداقل )فصل اخر رو متن کتاب هم بخونین ( که حفظی هم میارن ) من از شانسم میخواستم اون صفحه ای که میخواست سوال بیاره رو نخوندم . چون حس و حالش رو نداشتم ولی با خودم میگفتم احتمالا از این صفحه سوال میاد و نخوندم ، ولی در کنکور اومد :((

11- این مورد خیلی مهمه حداقل برای من . انسان خوب و با شرفی باشین . نه مثل یک عده ای ( سوگلی ها ) رفتار کنین که امثال من مجبور بشن دعا کنن کنکورشون رو خراب کنن . میتونم بگم اونها به کمک اون مدیر بووووووووووووق ( گفتم دلم ازش خونه ) ،هر کاری در مدرسه میخواستن انجام بدن ، اونها حق داشتن کلاسها رو بپیچونن ولی من و امثال من خیر و جالب میدونین چیه  ؟ اونها نمرشون در کارنامشون 20 شد ( با وجود اینکه یک دقیقه هم سر کلاس نبودن )منی که اکثر کلاسهاشون رو شرکت میکردم شدم 19 جالب نیست ؟ ( خودم به شخصه دیدم )

روزای آخر دعا میکردم که کنکورشون خراب کنن که بفهمن حق بقیه رو خوردن یعنی چی . اما متاسفانه یکیشون سه رقمی شد در ایثارگران :((

یکیشون هم که واقعا منفور بود شد 19000 . درسته نوزده هزار . تازه این آقای 19000 میدونین چیش جالبه ؟ یکبار رتبه یک کانون در کشور شده . همه درسها رو صد زده . تراز زیر هفت هزار نداشته ( تقریبا ) 

و الان مونده پشت کنکور . آه همه گرفتش . 

+ البته یک نکته ای بگم که روز آخر ، به پیشنهاد کسی دعا کردم که هر کسی ، هر چیزی که حقشه قبول بشه .

 

ان شاالله موفق باشین :)


روزی یک پیرمرد با یک پسری آماده یک سفر میشن (خواهشا نپرسین چرا و کجا !! ) . اما برای این سفر نیاز به یک خر داشتن ( فکر کنم خر مودبانه تر هست نه ؟ ) . رفتن با همدیگه یک خر خریدن و خوشحال و سرحال آماده شدن که برن برای یک سفر خیلی خفن و باحال . خلاصه ، این پیرمرده و پسره و البته این آقا ( یا خانوم ) خره قصه ما باید از کنار چهار تا آبادی رد میشدن . پیرمرد و پسر ، پیاده همراه با خر راه افتادن . به اولین آبادی که رسیدن ، جای یک چشمه آب ایستادن که آب بخورن و وقتی میخواستن حرکت کنن ، چند نفر که داشتن اونا رو نظاره میکردن ، گفتن :

-شما دو تا مگه عقل ندارین ؟

پیرمرده: چطور؟

-چرا دو تاییتون سوار خره نمیشین . اینطوری خسته میشین .

پیرمرده و پسره که از راه رفتن خسته شده بودن ، جفتشون سوار اون خر بدبخت شدن و بعد راه افتادن . به آبادی دوم که رسیدن و میخواستن رد بشن ، چند تا آقا وسط راه اومدن به پیرمرده گفتن :

-حاجی وایستا .

پیرمرده : مکه نرفتم .

-حالا هر چی . وایستا .

پیرمرده : چطور ؟ چیزی شده ؟

- این خره آدم نیست ؟

پیرمرده : چرا.

-خب پیاده شین دیگه . خجالت نمیکشین جفتتون روی این خره نشستین داره براتون بیگاری میکشه ؟ حداقل یکیتون پیاده شه.

پیرمرده پیاده شد . اما پسره سوار خره موند . خلاصه اینکه به مسیرشون ادامه دادن تا اینکه رسیدن به آبادی سوم . استراحت کردن که باز چند نفر اومدن به پسره گفتن :

-خجالت نمیکشی . اون حاجی 70 سالشه.

پیرمرده : من مکه نرفتم

- حالا هر چی تو ( خطاب به پسره ) که 10 سالته باید سوار الاغه ( مردم این آبادی فاقد ادب و نزاکت بودن ) بشی ؟بزرگتری کوچیکتری گفتن ؟

هعییی . پسره پیاده شد و گذاشت پیرمرده سوار الاغ بشه و راه افتادن  و رسیدن به آبادی چهارم . اونجا باز چند آدم از خدا بی خبر اومدن گفتن :

- حاجی 

پیرمرده  : بابا جان من مکه نرفتم .

- خیله خب دعوا که نِدِری . 

پیرمرده : حالا چی شده ؟

- شما که سنت زیاده ، اون طفل معصوم شیش سالشه (بالا گفته بودن ده سالشه! ) اونو سوار کن . شما بزرگی چند بار این مسیر رو رفتی و برگشتی و تجربه دِری . اما این پسره طفلکی خسته میشه . 

پیر مرده که اینو شنید رفت وارد آبادی شد و مستقیم رفت سمت بازار  ، قسمت خر فروشی و خرشو فروخت . 

میخواستن از شهر خارج بشن ، همون عده از خدا بی خبر اومدن گفتن :

- حاجی ، بدون خر خسته میشین .

پیرمرده که دیگه اعصاب نداشت ، دستان اون پسر چهارساله را جلوی چشمانش گذاشت و از او خواست که رویش را طرف دیگری بکند و شاهد ماجرای +14 سال نشود و پیرمرده خنجرش را درآورد و یقه یکی از اون آقایون رو گرفت و گفت : 

دهنتو میبندی یا نه ؟

همین را گفت همه آن از خدا بی خبر ها از ترس از دست دادن جانشان ، فرار کردند و آن دو ( یعنی حاجی قصمون و اون پسره ) به راهشون ادامه دادن

بعععععععله . هدفم از این پست این بود که بگم ، در هر حالتی باشیم ، مردم حرف درست میکنن و فقط بلدن حرف بزنن :دی

راه حلش فقط بی اعتنایی هست . 

+ خیلی وقت بود میخواستم شبیه این پست رو بذارم .

++ متن داستان که خودم نوشتم ولی ایده کلی داستان رو فقط شنیده بودم و قطعا از داستانهای یک کتاب هست ولی نمیدونم دقیقا از چه کتابی هست .


خیلی ممنونم ازت بهترینم . به خاطر همه چی :)

به خاطر زندگی که به من دادی و به خاطر اینکه میذاری من شاد بمونم :)

امروز خبر خوب کم نشنیدم . هفته دیگه کلا تعطیل کردیم :دی

کلاس من و چند نفر دیگه رو میخواستن عوض کنن تایم اون کلاسه هم واقعا بد . 22 نفر جدید آورده بودن ، میخواستن از کلاس ما 10 نفر بردارن ببرن اون کلاس که شرط اینکه کلاس برگزار بشه ( حداقل 25 نفر) داشته باشن . خلاصه اون معاونی که میخواست این کار رو انجام بده اومد کلاسمون گفت که کسی داوطلب هست بره اون کلاس ؟ (حالا دلیلش هم نفهمیدم چرا فقط از کلاس ما میخواست نفر ببره و نه از کلاسهای دیگه ) . 

هیچ کسی داوطلب نشد . کاملا هم مشخص بود . چون کلاس ما هم تایمش خوب بود و هم اساتیدش به نسبت عالی بودن و هم کلاس جو خوبی داره و خودشیرین بینمون ( حداقل در زمینه درس ) پیدا نمیشه ، نمایندمون هم خیلی خوبه ژتونها رو خیلی زود برامون جور میکنه خخخ

این معاونه وقتی دید همه میخوان بمونن گفت که پس مجبورم 10نفر رندومی ببرم اون کلاس . منم که میدونستم و به همه میگفتم که چه قدر شانسم عالیه و فلان که میفتم بین همون 10 نفر

شبش تلگرام گروه رفتم یک برگه ای نمایندمون عکس گرفته بود که اسم اون ده نفر بود ، منم میدونستم که اسمم هست و اسمم هم بود :دی گفتم دیگه خیلی خوش شانسم . حالا همه میگفتن یعنی چی و میایم ازتون حمایت میکنیم و ما هم دلمون رو خوش کردیم به همین دلداری ها و چه قدر بچه های کلاس شوخی میکردن و کلا میخندیدیم :دی

روز بعد دیگه که میشه امروز ، کلا کار من دعوا و جر و بحث و فلان بود . با مدیر دانشگاه صحبت کردم با همون معاون بعد به داداش و بابام هم گفتم بابام از سر کار اومد ( هیچی هم نگفتم به بابام که بیان حرف بزنن ) کلی بحث شد و منتظر اون حمایت دوستان عزیز در تلگرام بودیم که همشون زود رفتن خونه هاشون خخخ . البته خب کاری نمیتونستن بکنن . یک نفر موند اون هم نمایندمون بود طفلکی خیلی پیگیری کرد ( دستش درد نکنه )

آخر سر بابام تلفنی گفتن که همه چی حل شده و فلان . منم باور نمیکردم به همون 10 نفر گفتم بریم ببینیم چی شده5 تاشون اومدن .

نماینده : آقا قضیه این 10 نفر چی شد برای کلاسا ؟

معاون : هیچی باید برن کلاس جدید 

دوستان به من: مگه نگفتی بابات گفته همه چی حله 

من : یعنی چی آقا ؟ مگه بابام اومده صحبت کرده گفته همه چی حل شده . 

معاونه چشماش گرد شد . ترسید بدبخت خخخ . انگار که بابام رئیس ادارشون هست خخخ 

معاون به من : فامیل شما چیه ؟

من : بووووووووووق (همون فامیلم )

یک مقدار معاونه فکر کرد ببینه کسی به این فامیل میشناسه . منم البته قصدم ترسوندنش نبود . 

بعد گفت : همین کلاس جدید میرین دیگه.من کاری ندارم .

حالا نماینده داشت با معاون صحبت میکرد . منم به بابام زنگ زدم گفتم همینطوری تلفنی صحبت کنن با معاون . 

معاون ترسید دوباره خخخ : نه صحبت نمیکنم . 

بابا نمیخوردت که خخخ . بگیر صحبت کنن ببین چی شده . به خدا بابام کاره ای نیست .

آخر همه میخواستن برن چون بحث کردن فایده ای نداشت . معاونه از من پرسید : یک بار دیگه میشه فامیلت رو بگی ؟ 

من : بوووووووووق

-------------------------------

رفتیم پیش مدیر . آخرین روزنه امیدمون بود . نیم ساعت همه نشستیم که ایشون همراه با اساتید دیگه ناهار بخورن غیبت خانوماشون رو هم بکنن بعد که میخواست بیاد باهامون صحبت کنه ترم بالایی ها خودشون رو انداختن وسط 

-برای سلامتی آقای مدیر کف بزنین .

خودشیرینا :////////////

ده دقیقه اومد برای اونا سخنرانی کرد و بالاخره اومد بیرون و تونستیم یک گوشه گیرش بیاریم 7 نفری بهش هجوم آوردیم .

از آخرش هم فهمیدیم که موندنی هستیم در این کلاس :دی

بعد اینکه مدیر گفت انگار همه یک انگیزه ای داشتن برای زندگی و یکی مریضیش همون لحظه خوب شد خخخ

 

خیلی وقت بود پست طولانی نذاشتم ( یک هفته :/ ) خخخ

الان خوشحالم یک مقدار تخلیه بشم درست میشم.


سلام مجدد خدمت همگی :)

میخوام یک چند روز که نه چند هفته ای کلا به دور از این فضا یعنی فضای مجازی باشم و سرم تو کار خودم باشه و به اهداف ریز و درشتی که ساعتها بهشون فکر کردم  و کاغذهایی که مچاله کردم برسم. شاید این زمان که هست برای سکوی پرتابی باشه برای رسیدن به پله های ترقی بیشتر و طویل تر .

 

 

 

 

پس به امید دیدار و دلهاتون شاد و خرم باشه . 

این ایام آخر صفر هم منو در گوشه ای دعاهاتون جای بدین که خیلی ممنونتون میشم :)

یا علی


سلام . 

امروز روز سیرابیه :دی

هر کسی که سیرابی دوست داره بهش تبریک میگم .

اصلا پرزاش رو آدم میبینه حال میکنه خخخ

از بوی خوبش هم که نگم براتون و البته ماندگاری بوی سیرابی بر پوست که دیگه حرف نداره . ان شاالله نصیب هیچ کسی نشه :دی

 


سلام. 

 

اینکه بگم نبودم دروغ گفتم خاموش دنبال میکردم وبها رو و کلا نمیتونستم از اینترنت و فضای مجازی دور باشم و اون هم برای خودش دلیل داره .

 

ولی سعی کردم که به نت اومدنم رو کمتر کنم . کارها هم خداروشکر بهتر و سریعتر پیش رفته و یکسری پیشرفتهای ریزی داشته ام. 

 

از فلسفه و هر چی که مربوط به فلسفه میشه متنفرم ! 

 

+قراره نحوه آموزش اعداد سه رقمی به بچه های کلاس دوم رو به تقریبا 60 نفر توضیح بدم داخل کلاس که از چه متدهایی استفاده کنن و متاسفانه فعلا چیزی به ذهنم نمیرسه که چیکار کنم :(

++با اینکه از فلسفه متنفرم ولی کتاب مردی در تبعید ابدی رو دوست دارم قشنگه

+++ریزش موهام خیلی شدید شده و نمیدونم دیگه میتونم چیکار کنم !

 


چند ساعته که دارم روی این چهار کلمه فکر میکنم 

 

من 

 

خود 

 

نهاد 

 

فراخود

 

هر جوری فکر میکنم این چهار تا کلمه یک معنی رو میدن ولی در علم روانشناسی این چهار تا کلمه فرق دارنindecision

اگه اشتباه نکرده باشم ، نهاد» میشه همون لذتهای ما از دنیا یعنی هیچ رنجی نداشته باشیم ، خود» میشه ، خود واقعیمون یعنی هر چی بد هستیم و هر چی که خوب هستیم و همون شخصیت اصلی خودمون هستیم . فراخود» رو دقیقا نمیدونم باز باید بپرسم ، من» هم میشه کلی تر از اینها یعنی من میتونه ، خود ، فراخود و نهاد باشه smiley

دارم به این نتیجه میرسم که روانشناسی هم علم باحالیه smiley

فقط مطالعه زیاد میخواد.

 

+داشت یادم میرفت عیدتون مبارکlaugh


هنوز نفهمیدم که چرا برای هفته دیگه اعلام کردم که کنفرانس بدم :/

هفته دیگه دو تا کنفرانس دارم پشت سر هم و با این وضع نت قطعا هیچ دسترسی ندارم اصلا نمیدونم چه دنبال چه کتابی باشم :////

مهارت خواندن کودکان و دانش آموزان» عنوان کنفرانسم هست .

کسی پیشنهادی نداره ؟ موتور جستجوگری که کار کنه ( سلام و yooz ) کار نمیکرد . 

کتابی معرفی کنه برای این عنوان کنفرانسم

 

برای کنفرانسم عکس هم میخوام و به شدت محتاج عکس های خوشگل هستم و اون هم نمیشه پیدا کرد

 

ممنون میشم واقعا!

 


 

+ ولی چه قدر به اینترنت وابسته شدیماا

++کنفرانس فردا هم آماده نیست و اون رو هم باید بپیچونیم گروهی 


بنده با هزار و یک زور و زحمت تونستم مطلب جمع کنم برای کنفرانسم استاد جان میفرمایند : موضوع کنفرانس رو عوض میکنم برین سراغ یک چیز دیگه . برید ببینین که معلمهای کلاس اول چجوری به دانش آموزاشون خواندن یاد میدن تا قبل از عید و برنامه ریزیشون چجوریه ؟

و من 

indecision

مرد حسابی من کلی زحمت کشیدم بابت کنفرانس  و متن نشستم ترجمه کردم که حداقل یک دو تا حرف برای گفتن داشته باشم نمونه اش :


رمزگشایی:
فرایندی است که فرد عملیات مربوط به دریافت و مشاهده کلمه و تبدیل آن به گفتار( از طریق خواندن حروف و ترکیب آن با مصوت ها و پی بردن به الگو و شکل نهایی کلمه ) را انجام می دهد .

Decoding is the process of translating print into speech by rapidly matching a letter or combination of letters (graphemes) to their sounds (phonemes) and recognizing the patterns that make syllables and words.


واقعا همین یک بخش کافی هست . اما دیگه نمیشه روی حرف استاد حرف زد . 

 

این یکی رو موندم چیکار کنم ؟sad


نمیدونم برای شما هم همینطوری هست یا نه ؟!

دارم با میام بیان» و بدون اصلا برام نمیاره.

تازه امروز کشف کردم.

 

+خیلی ممنون از کمک های همگی . اما متاسفانه نبودم  و دلیلش هم مشخصه که گفتم .

گوگل خداروشکر باز شد و یک بخش اساسی کنفرانسم حل شد ولی یک قسمت دیگه اش در گوگل نیست . البته هست ولی اونقدر بدیهی هست که دیگه لازم نیست کسی بیاد توضیحش بده . 

اما باید یک توضیحی داشته باشم که سخت نیست.

++ خب اینجا یک کمک میخوام ،

کسی میتونه بگه که چه تکالیف و یا بازی هایی برای کودکان خوبه که بتونن مهارت خوندنشون رو خوب کنن . هر چی به ذهنتون رسید رو بگین . یکیش مثلا انشا هست که تقویت میکنه مهارت خواندن رو .


 

 

یک سال پیش همین فرد میومد کتابخونه میگفت که من فلانم . من بلانم .» از خودش تعریف میکرد و کلی هم در کار دیگران دخالت میکرد. من به دوست صمیمی ام (که قبلا گفته ام درباره دوست صمیمی ام) گفتم همچین فردی هست دلم میخواد کلا قیافه اش رو نبینم . آخه هر لحظه میومد من تپش قلب میگرفتم به خدا ( واقعا راست میگم دست خودم هم نبود یک جوری بود ) دوستم باهاش یک مقدار اختلاط کرد میگفت که خیلی پسر خوبیه و چرا باهاش دوست نمیشی ؟»

خلاصه این دو نفر با هم صمیمی شدن و بگو و بخند داشتن و . بعد دو ماه رابطشون تیره و تار شد دقیقا همین فضول بودن این آقا باعث شد که کلا به همدیگه سلام نکنن :دی

بعد دوست صمیمی ام میگه که  این کیه باهاش رفیق شدی ؟؟»

دیگه من هم خداروشکر روی مبارک این آقا رو ندیدم ، ولی بعد یکسال ( امروز ) اومده تلگرام و این حرفا رو میزنه 

آقا اینترنت رو قطع کنین دوست ندارم اصلا فکر و قیافه اش بیاد تو ذهنم angry

اه اه اه . عکس پروفایلش هم نگاه میکنم با اون لبخند زشت و سبیل زشت تر  و کلا حالم به هم میخوره


بالاخره تونستم بفهمم که آخر داستان  آنه شرلی »و حنا دختری درمزرعه » چی میشه .

 

خلاصه اش :

حنا مامانش رو پیدا میکنه 

آنه شرلی هم یک معلم میشه

 

 

اگه خواستین با جزئیات ببینین داخل گوگل سرچ کنین قسمت آخرِ

 

همیشه من میدیدم این دو تا رو ولی هیچ وقت نتونستم آخراش رو ببینم ( اصلا آخراش رو نشون میداد تلویزیون ؟؟؟ )

 

+ slidesgo.com هم یک وبسایت خوب تم های پاورپوینته خواستین نگاه کنین هر چند روز یک بار هم تم های جدید میاره :)


وقتی برای سه هفته متوالی کنفرانس دادن پیچونده میشه . خداروشکر تعطیل شدم که بتونم کارهای استخدامی ام رو انجام بدم :)

 

+ کنفرانس امروز نمره کامل رو گرفتم خیلی خوب بود :) هم طنز بود که خواب آور نباشه و هم اینکه مطالبش کاربردی و بخشیش بر اساس تجربه معلمین بوده واقعا حس خوبی دارم :))

++ کلاس گواهینامه هم فردا تموم میشه و دو تا فنی میمونه که هفته بعد باید برم و اینکه بعدش آیین نامه و بعدش هم عملی ها

آیین نامه و عملی سخته ؟


اینجانب در تعریف کلمه خواندار » به مشکل خورده و چیزی برای تفت دادن من باب موضوع جایگاه خواندن در مقطع ابتدایی » ندارد

علاوه بر اینکه به فکر دو صفحه از کتاب مبانی و اصول آموزش و پرورش هم هست که حاوی کلمات بسیاری قلمبه و سلمبه است که ترجمه کردن آن کار هر آدمی نیست.

اینجانب کمک میخواهد .


عمل تربیتی به اعلا درجۀ واجد خصوصیات هر عمل اخلاقی است : عدالت است .

زیرا از احترام به کودک ناشی میشود ، ایثار است، چون ترجمان تبعیت قدرت تربیتی از مصالح کودک است.

 

یا تعریف من از ایثار و عدالت فرق داره یا اینکه این کتاب کلا اشتباهه :دی

 

مرحوم غلامحسین شکوهی ، اگه یک مقدار کتاب رو قابل هضم تر تالیف میکردین واقعا بهتر بود :)


.

رفتم یک سرچ کردم برای مقاله . مقاله هم طوری بود که باید از منابع فارسی تهیه میشد ، چند تا رو دانلود کردم و بعد که میخواستم بررسی کنم ،،،،،،بععععععععععععله ، همشون کپی یکدیگه بودنindecision

حالا من موندم و یک مقاله و باید همون رو بررسی کنم :دی

+ یادمه حدود 5 سال پیش ، من اصلا با قانون کپی رایت و . آشنا نبودم برای یک تحقیق رفتم یک سایتی و مطالبش رو خوندم و دیدم همونی هست که میخوام . یک کپی کردم داخل word  و میخواستم سایت رو ببندم توضیحات سایت رو خوندم ( یک وبلاگ بود از بلاگفا ) نوشته بود که :

هر کس این مطالب رو کپی کنه بنا به قانون حق کپی رایت ( فکر کنم همچین چیزی نوشته بود ) توسط مراجع قضایی مورد پیگیری قرار خواهد گرفت .

 

 

آقا منم وقتی دیدم این متن رو ، با خودم گفتم آخه چجوری میخواد بفهمه که من کپی کردم داخل word ولی در کل اون موقع خیلی ترسیده بودم و برای همین کل مطالب word رو پاک کردم. باز با خودم گفتم ، الان که پای من گیره ، اینا فهمیدم که من کپی کردم ، نمیفهمن که پاک کردم مطالب رو :دی( خدایی ببینین چه ذهن تحلیلی خوبی داشتم خخخ ) .پس بهتره نمره رو بگیری برای تحقیقت و دوباره کپی کردم داخل word و کلا بستم ولی تا چند روز کلا از ترس اینکه بیان من رو بگیرن خوابم نمیبرد :دی


یک گره خیلی محکمی افتاده به کارم ، متاسفانه یک هفته از برنامه من رو انداخته و کلا راه حلی نتونستم براش پیدا کنم

 

یک دوره باحال دیگه هم میخوام برم که مربوط به طراحی هست ولی فعلا وقتی ندارم .

 

موسیقی هم میخواستم شروع کنم ویولین خیلی دوست داشتم ولی بعدش فهمیدم که آرتروز و کم شنوا شدن از عوارضش هست کلا پشیمون شدم :(

 

+خدایا مشکلاتم رو حل کن 

تو میتونی کمکم کنی :)

 

 

++ حقوقا رو ریختنsmiley


مرسی از اینکه باعث شدی این مانع هم از جلوم برداشته بشه :)

 

من خیلی حامی ندارم . بهترین کسی که میتونه من رو حمایت کنه تویی . پس باز هم ( البته بیشتر ) حمایتم بکن باشه ؟ ممنون :)

 

خدایا مشکل همه رو حل کن و بذار به هر چی که دوست دارن برسن :))

 

+یلدا پس پس مبارک باشه :)

بالاخره چند تا جوجه تونستین بشمرین ؟؟ :دی

 

 

++ عکاس : خودم :)

دارم به این فکر میکنم که باید میرفتم هنر ( که نرفتم ولی مهم نیست ) و این سه یا چهار سال باید در زمینه هنر کلی کار بکنم چون بعدش احتمالا دیگه وقت نکنم .


فردا قراره امتحان دوی 540 متر بدم و من هم ماشالله تند :دی

 

متاسفانه فیزیک بدنم طوری هست که نمیتونم تند بدوم نه اینکه چاق باشم ولی در کل اونقدرها نمیتونم تند بدوم ، در هر حال این احتمال وجود داره که رکورد بیشترین زمان ثبت شده در تاریخ جهان و در دوی 540 متر رو از آن خود بکنم و البته جهانی بشم :دی

 

 

+انیمیشن bao رو حتما حتما نگاه کنین کلا 7 دقیقه هست :) واقعا احساسات مادر رو به  خوبی نشون میده و کارهایی که ما باهاشون میکنیم . انیمیشن silent هست ولی بهتره با اون موسیقی خاص خودش باشه. شخصا از صدای نوزادی که گریه میکنه واقعا خوشم میاد و کلا یک جوری میشم . واقعا باحاله :)

+--  ( این قسمت یکی از آرزوهام هست.

++داخل آپارات هست میتونید دانلود کنید.

Related image

 

خیلی وقته فیلم هم معرفی نکردم. فیلم نگاه میکنم اما وقت نمیشه که معرفی بکنم .

 

 

Image result for five feet apart

 

5 پا فاصله . از نظر من یکی از بهترین فیلمهای سال 2019 هست که یک حالت عاشقانه و دراماتیک داره . علاوه بر اینکه علمی هست و شما رو با یک بیماری آشنا میکنه .

این فیلم روی سبک زندگی ام هم تاثری گذاشته و باعث شده که در برنامه ریزی یکسری الگو هایی داشته باشم و  منظم تر بشم

 منتظر فیلمهای بعدی باشین :)


خب اون قدرها هم بد نبودم دوی 540 متر در 2 دقیقه و 25 ثانیه :)

به نظر که عالیه . از دور دوم که تا نصفه هاش رفتم به بعد شروع کردم به استارت زدن و فشار رو زیاد کردم وقتی دور دوم تموم شد و میخواستم برم دور سوم همه گفتن :

+چرا استارت زدییییییییییییییییییی؟

من میدونستم دیر میرسم با این وجود سعی کردم که همه توانم رو بذارم تا نصفه دور سوم همه چی خوب بود ولی دیگه واقعا کم آوردم و یک پیچ مونده بود . پاهام واقعا خسته بودن و نمیتونستن ت بخورن اما با قیافه ای عصبانی سعی کردم فشار را همانطوری نگه دارم ولی نمیشد دیگه. با این وجود دویدم و ب دویدن ادامه دادم ولی دیگه سرعتم کم شده بود و وقتی دور سوم تموم شد به خودم افتخار کردم یکی از دلایلش این بود که اولین نفر بودم در گروه خودم که تونستم به خط پایان برسم.

در هر حال هر چیزی که شد ، من تونستم 540 متر رو بدوم با اینکه بعدش عوارض داشت :دی

اصلا تصورش هم برام الان خیلی سخته که تونستم انقدر خوب برم.(خوب از نظر خودم )


باز  هم کارهام گره خورده و نمیدونم باید چیکار کنم . بلاتکلیفی خیلی بده . راه حل دیگه ای سراغ ندارم :((((((((((


یک بخش زیادی از کارها و مسئولیت ها از روی دوشم برداشته شد و حالا میتونم آزادانه تر کار بکنم.


میخواستم فیلم irishman رو ببینم. گفته بود که سانسور شده هست و حجمش شده بود 777 مگابایت و البته با کیفیت 480(همیشه همین کیفیت رو دانلود میکنم که بتونم فیلمای بیشتری دانلود بکنم ) بازش کردم و خواستم نگاه بکنم ،،،،،، 3 ساعت و 25 دقیقهsurprise

حرفی ندارم.


فردا قراره امتحان دوی 540 متر بدم و من هم ماشالله تند :دی

 

متاسفانه فیزیک بدنم طوری هست که نمیتونم تند بدوم نه اینکه چاق باشم ولی در کل اونقدرها نمیتونم تند بدوم ، در هر حال این احتمال وجود داره که رکورد بیشترین زمان ثبت شده در تاریخ جهان و در دوی 540 متر رو از آن خود بکنم و البته جهانی بشم :دی

 

 

+انیمیشن bao رو حتما حتما نگاه کنین کلا 7 دقیقه هست :) واقعا احساسات مادر رو به  خوبی نشون میده و کارهایی که ما باهاشون میکنیم . انیمیشن silent هست ولی بهتره با اون موسیقی خاص خودش باشه. شخصا از صدای نوزادی که گریه میکنه واقعا خوشم میاد و کلا یک جوری میشم . واقعا باحاله :)

+--  ( این قسمت یکی از آرزوهام هست.

++داخل آپارات هست میتونید دانلود کنید.

Image result for bao

 

خیلی وقته فیلم هم معرفی نکردم. فیلم نگاه میکنم اما وقت نمیشه که معرفی بکنم .

 

 

Image result for five feet apart

 

5 پا فاصله . از نظر من یکی از بهترین فیلمهای سال 2019 هست که یک حالت عاشقانه و دراماتیک داره . علاوه بر اینکه علمی هست و شما رو با یک بیماری آشنا میکنه .

این فیلم روی سبک زندگی ام هم تاثری گذاشته و باعث شده که در برنامه ریزی یکسری الگو هایی داشته باشم و  منظم تر بشم

 منتظر فیلمهای بعدی باشین :)


اون شب اصلا خواب خوبی ندیده بودم و یکی از اون شبهای تکراری بود که داشتم به مرگ فکر میکردم احتمال میدادم که اتفاق بدی خواهد افتاد

 

صبح وقتی اولین خبرها رو شنیدم گفتم اینا شایعه هست و .

 

ولی بعدش دیگه حرف از شایعه نبود :(

 

خیلی شوکه شدم .

 

وقتی خبر اینطوری شهید شدن و کشته شدن رو(حتی اگه فیلم باشه مثل شبی که ماه کامل شد با اینکه ندیدم ولی وقتی داستان اون رو شنیدم که چجوری طرف رو جلو خانواده اعدام کردن . ) میشنوم کلا به مدت یک روز قفل میشم کلا برنامه ای که ریخته بودم به هم ریخت :(

 

 

 

+ بعضی وقتا خیلی به مرگ فکر میکنم و افرادی که از بینمون رفتن و خواهند رفت و زندگی رو بدون اون افراد تصور میکنم . 

یعنی من باید مرگ این همه نفر رو ببینم ؟

بعضی وقتا دوست دارم زودتر از بقیه بمیرم  

اما این هم خودخواهیه .

بقیه از مرگ من ناراحت میشن

اصلا بقیه ناراحت میشن ؟


یعنی یادم باشه داخل گروه حرفی از درس نزنم. گفتم من فقط نمونه سوال و مرور مونده که وضعم خوب بشه و واکنش بقیه :

 

 

 

- آقای . سوالات کنکور خارج از کشور سال1399 آیین زندگی رو هم زدی ؟ خخخخ

 

- نمونه سوال و مرور خخخ

 

و.

 

 


 

شنبه امتحانا شروع میشه و همه در حال خوندن و ناراحت بودن که چرا از اول ترم نخوندیم و . عهد میبندیم که از ترم بعد هر روز درس بخونیم ولی مطمئنا همه باز هم شب امتحانی میشن :دی

 


امروز حالم خیلی بهتره. دیروز فاجعه هواپیما بود و یکی از هم دوره ای هام هم فوت کرده بود در 18 سالگی سر هیچی و کلا یک جوری بودم .

تسلیت میگم از طرف خودم.(فاجعه اتوبوس هم گویا بوده و من خیلی خبر ندارم.)


مشکلات همچنان پابرجاست ولی من دارم میان بُر میزنم. در واقع دارم راه های دیگه رو یاد میگیرم که قطعا در آینده ای نزدیک نتیجه اش رو میبینم.


ممنون از کامنت های دلگرم کننده پست قبل و اینکه گفتم حالم خوبه.

پیش به سوی زندگی 

 

Image result for life"


متن غم انگیز است. مطمئنم غم انگیزه چون با حس نوشتم :


بالش رو به صورتم مدام فشار میدادم .

گریه میکردم و تحمل دیدنش رو نداشتم.

تحمل شنیدن صدای سرفه های خشکی که شاید آخرین صداهاش باشه.

میگفتم خدا ، چرا به دعاهام گوش نمیدی ؟

همچنان سرفه و یک لحظه .

دیگه سرفه ها قطع شد . بالش رو انداختم زمین . سریع بلند شدم

رفتم ببینم چی شده.

- هااااااااااااااااااا

صدای خشن تنفس مامانم بود به زور میتونست نفس بکشه. دیگه افتادم زمین

گفتم آخر کاره. 

نمیدونستم چیکار کنم. یعنی مامانم رو دارم از دست میدم ؟

از زمین و زمان شکایت میکردم تا اینکه بابام سریع رفت ماشین رو روشن کرد و با مامان رفت بیمارستان.

هر کی از کنارم رد میشد ، بهم دلداری میداد.

مال شب عید سال 96 بود.

عید کلا ظهرمارم شد.

دکتر گفته مامانم آسم داره :((((((((((((((((

هر شب مامانم سرفه میکنه و دکتر هم رفتیم ولی فایده نداشته :(

وقتی صدای سرفه های مامانم رو میشنوم ،،،، کلی ناراحت میشم. بعضی وقتا هم اشک میریزم و میگم خدایا حال مامانم رو خوب کن و هیچی دیگه ازت نمیخوام .

دکتر معالج مامانم رفته مسافرت تا اردیبهشت هم نیست و مامانم تنها میمونه و این چند ماه جهنمی.دکتر خوب هم سراغ ندارم.

ای کاش مشهد نبودیم ، حداقل آلودگی وارد ریه مون نمیکردیم :(((((((((((

 

+ امیدوارم یک روزی سرطان(انواعش) ، ایدز ، آسم ، فیبروز سینیتیک ، تالاسمی ، فنیل کوتونری ، کم خونی ها و درمان بشن.

برای مامانم واقعا نمیدونم چیکار کنم . البته الان دکتر گفته ممکنه آسم نباشه و حساسیته در هر حال سرفه های مامان دلم رو بدجوری میلرزونه :(

و من هم هیچ کاری نمیتونم براش بکنم همین من رو خیلی اذیت میکنه :((((((((

حتی اسپری هم جواب نمیده.

خودت درستش کن.

 


میخواستم توی یک گروه پی ام بدم و خیلی هم ضروری بود برای کارام و پی ام من رو نمیفرستاد و این پیام رو میفرستاد

You are performing too many actions. Please try again later.

+ یک دایره قرمز کنار پی ام .

مشکل چیه ؟ جرا اینجوری میشه و تا کی باید صبر کنم ؟

++البته قبلش یک پی ام تقریبا 10 الی 15 خطی نوشتم. شاید به خاطر اون بوده و داخل بقیه گروه ها میتونستم راحت پی ام بدم.


شاید اولین امتحانی در عمرم هست که دوست دارم حداقل ده رو بگیرم و پاس بشم.

 

بنا به اتفاقاتی که تقصیر استاد بود ، افتاد هیچی درس نخوندم و به نمره 20 فکر میکردم ولی امروز ظهر همه چی تغییر کرد. بعد از شنیدن خبر اینکه استاد مبناش از کتابه و نه سوالایی که بچه ها طرح کردن کلا از زندگی پشیمون شدم.مرد حسابی یک هفته زودتر این رو میگفتی که برنامه ریزی سفت و سختی داشته باشم برای خوندنش.

 

این درس همون درسی هست که بنده به مدت 5 هفته روی 6 صفحه از کتاب برای کنفرانسم متمرکز بودم ولی از این 6 صفحه کلا 2 صفحه رو فهمیدم.

Image result for ‫اصول و مبانی آموزش و پرورش دکتر شکوهی نمونه سوال‬‎

 

خیلی دوست دارم به نویسنده کتاب ( پدر علوم تربیتی کشور ) حرفهایی بزنم ولی میگن پشت سر کسی که فوت کرده ، حرف نزن 

یک قسمتی از این کتاب هم واقعا فوق العاده هست . تربیت . طبیعت . فطرت باز طبیعتتربیتطبیعت فطرتنظریه فیلسوفان درباره طبیعت و تربیت . اصلا بذارین یک قسمتیش رو نشون بدم:

 

و نقدی که من بهش داشتم :

میگه که باید طوری به طبیعت در تربیت توجه بکنی که بر ضدطبیعت غلبه بکنه (اون بالا مواردش رو گفته ) و اینکه طبیعت تنها زیر مجموعه تربیت نیست و نباید تنها به این (طبیعت ) توجه بکنی.

 

کلا باعث شد که حدود 25 صفحه از کتاب رو حذف کنم که مربوط به این بحث تربیت و طبیعت هست.

 

استاده رئیس دانشگاه هست و طبیعتا نمیشه باهاش بحث کرد.

 

+خدایا من رو پاس کن :دی 


از اینکه بخوام مدام استارت بزنم  و یک چیزی جلوم رو بگیره ، دیگه بریدم از این کار. واقعا یک ماهه درگیرم . فقط سر همین قضیه !!

 

هر روز دارم بیشتر حسرت میخورم که چرا از این همه توانایی که دارم استفاده نمیکنم . اصلا راه استفاده اش رو بلد نیستم . ای کاش یک دو تا راهنما بود . دو تا راهنما که هم تواضع  داشته باشن و بتونن به یک آدم در هر سطحی جواب بدن و هم اینکه

ایرانی

باشن :(

هر جایی ، هر گروهی رفتم انگار نه انگار سوال پرسیدم و امان از جوابایی که داده نشد :((((

 

بعضی وقتا واقعا از آدمهای اطرافم متنفر میشم ، کمک میخوای ، سوال میپرسی ، هیچکس ، انگار همه توی دنیای خودشون هستن . 

اگه همه کنار هم بودیم و به هم کمک میکردیم 

دنیا قشنگ تر میشد.

اگه!!

Related image

 

 


سلام :)

 

ترم اول تموم شد و خداروشکر دیگه رسما برچسب ترمولکی بودن از من برداشته میشه :دی

 

بحث سر نمره ها داخل گروه بود .

یکی میگفت 13 یکی 12 ، 11،  13.5 .

یکی میگفت این دیگه چه استادیه فکر کنم بالای 14 نداشتیم

و من یک دفعگی

17

 

همه در حال تایپ بودن که عدد 17 رو از جانب من دیدن همۀ    is typing  ها پاک شدن .   یک دقیقه سکوت بر گروه حاکم شد بعدش 1 2 3 4 و 5 نفر

is typing

 

سریع از گروه لفت دادم گفتم الان با الفاظ محبت آمیزشون من رو مورد عنایت قرار میدن. البته مطمئنم که بهترین نمره نشدم :دی

با این وجود خوبه.

 


 

راستش نمیدونم مشکل حل شده یا نه . در واقع یک راهی به ذهنم رسید . اگه درست باشه خیلی خوب میشه ولی تا یک ماه میتونم استفاده کنم.


یکی از بهترین اخباری که شنیدم

https://www.instagram.com/haftaseman.ins/

هست . گروه هنری هفت آسمان و احتمالا هم بریم تئاترش رو ببینیم. گرایش به مدار 360 درجه »اش خیلی قشنگ بود :)

و البته یک گروه هنری دیگه هم پیدا کردم اون هم مثل اینکه خوبه. اگه کلاسی آموزشی داشته باشن خیلی خوبه :)


کتاب خوندن هام رو شروع کردم.از آثار هاروکی موراکامی شروع کردم در واقع ادبیات شرقی

6 تا کتاب دارم و میخوام بخونمشون.

دو تاش روانشناسی برای کارهای خودم.

4تای دیگه :

ملت عشق

رویای نیمه شب

کیوتو

(این یکی رو یادم نمیاد مال هاروکی موراکامی هست که بید ،زن خفته هست ؟!)

دیروز شروع کردم به خوندن.

قرار گذاشتم کتاب مذهبی هم بخونم و داخل خونمون هم هست.

 +عکس از خودم چه طوره ؟


با معدل 17/82 تونستم این ترم رو رد کنم حالا نمیدونم معدل الف هستم یا نه . البته برام مهم نیست. همین که چند تا امتحانی که میخواستم پاس بشم ، پاس شدم :)

ولی شب امتحانی بودماااااااا :دی

انتخاب واحد ها هم فردا تکمیل میشه و از هفته دیگه یکشنبه ( و نه شنبه !!! خیلی مهمه که شنبه نیست) دانشگاهمون شروع میشه قشنگ با یک عده ای همکلاسی شدم که همه شون بلا استثناء گیمر هستن:دی خدابخیر بگذرونه من آخر این ترم یک دونه گیمر حرفه ای درجه 1 میشم :دی

فعلا که در این یک ترم داخل pes برای خودم صاحب سبک شدم :دی

انقدر که بازی کردیم با همکلاسیان عزیز :)

انشاالله این ترم call of duty رو قشنگ یاد میگیرم .


 

تئاتر هم رفتم دیدم. اسم تئاتر میراث» بود با هدف معرفی کتاب اسرار آل محمد (ص)   .یک کتاب تاریخی که تاریخ واقعی اسلام و چند تا از معصومین رو به نگارش درآورد شده و قدمتش حدود 1400 سال هست.

کارت این گروه رو گرفتم ببینم چجوریه . اینستاگرام ندارم و خیلی اتفاقی هفته پیش از طریق مرورگر رفتم ببینم خبری نیست که خداروشکر بعد یک سال دست به کار شدن :)

آدرس دفترشون هم نزدیک خونمون هست اما رفتم دیدم یک خرابه هست :////

تلگرام هم رفتم فعلا خبر خاصی نبود پروفایل ادمینش رو دیدم نوشته last seen a long time ago

آقا امید من رو قظع نکنین دیگه :(

اما خداروشکر همین که گروهشون کار کرد :)

 

تازه بعد دو سال ، یک ایده تئاتر خوب به ذهنم رسیده که الان دارم داخل ذهنم صحنه هاش رو برای خودم ترسیم میکنم. البته وسطای این داستان تئاتر باید کار بشه  .

چند تا ایده فیلم داشتم برای خودم که قبلا طراحی کرده بودم و به نظر خودم میتونن یکی از بهترین فیلمهای سینمایی بشن ( اعتماد به نفس رو حال کنین !!!)


رانندگی هم یادگیری پارک دوبل مونده فقط که فردا یا 5 شنبه یاد میگیرم. ضمن اینکه رانندگی داخل شهر خیلی سخته.indecision

و نمیدونم این مشکل رو همه دارن یا فقط من دچارش هستم و اون اینه که خیلی نمیتونم سمت چپ و راست ماشین رو کنترل کنم یعنی گاهی اوقات پیش میاد که از طرف راست ماشین به یک ماشین دیگه برخورد کنم و خیلی پیش اومده :(

این عیب کی برطرف میشه ؟


 

بعد یک ماه و چند روز تونستم برم فوتسال به مدت 3 ساعت :دی

البته نیم ساعت آخر رو فقط وایستادم دروازه خیلی خسته شده بودم دیگه نمیتونستم بدوم

ولی خیلی خوب بود و خیلی خوش گذشت :)


وارد گروه کلاس شدم فقط قرار بر این شد که دیگه حرفی از نمره زده نشه :دی

میخواستم بحث رو عوض کنم وارد حوزه فیلمهای سینمایی بشم و با یکی از همکلاسی ها داخل گروه درباره فیلمهای مختلف بحث میکردم. من خیلی احساس شاخ بودن بهم دست میداد که دو سه تا فیلم نگاه کردم ( واقعا یک حس خاصی داره چند تا فیلم دیدی که بقیه هم دیدن نمیدونم تجربه کردین یا نه ) حالا من هر چی فیلم معرفی ایشون یک خلاصه ای از فیلم میگفت و متوجه میشدم که بله ایشون دیده فیلمه رو . طوری هم نبود که بخواد دستم بندازه. از انواع آمریکایی و اروپایی گرفته تا شرق آسیا (حتی تایلند !!!) فیلم معرفی کردم و ایشون دیده بود فقط یک دونه فیلم ندیده بود که اون هم فیلم اضغر فرهادی بود که سال 2018 تو اسپانیا ساخته بود ( everybody knows) .وارد فیلمهای ایرانی هم نشدم چون به ندرت نگاه نمیکنم و آخرین فیلمی که دیدم سرخپوست بود  ( انصافا قشنگ بود) تابستون همین امسال.

خلاصه این دوستم هر چی فیلم میگفت من که نمیشناختم :دی

وارد انیمه هم نشدم چون فقط یک دونه انیمه سینمایی تو عمرم دیده بودم ولی خب این  دوستم حتی انیمه هم نگاه میکنه :///

سریال کره ای هم نگاه میکنه یک عکس از همه فایلهای سریال های کره ای اش گذاشت بهش گفتم

تو کار و زندگی نداری اومدی اینجا چت میکنی؟ خخخ

نتیجه اخلاقی که گرفتم این بود که اگه داخل یک زمینه  بهتون احساس شاخ بودن دست داد بدونین که اصلا شاخ نیستین :دی و شاخ بودنتون رو هم به بقیه اثبات نکنین چون بدجوری ضایع میشین :دی

 

دیگه همین :)

 

نتیجه تصویری برای ‪fireflies‬‏


به نام خدا

بسیار کسل کننده . خدا رو شکر سه روز در هفته از صبح تا شب دانشگاهیم و بقیه روزها خونه 

 

این هفته هم دو روز :)

اما استادهای به شدت جزوه گو داریم :/

 

خیلی هم بی نمک هستن . بد تر از اون همکلاسی های پاستوریزه و خوش خنده . یعنی اساتید بی نمک و این دانشجو ها مکمل یکدیگه اند.

کافیه استاد بگه سلام و بعد  یک کوچولو بخنده کلاس کلا میره رو هوا !!! یکی صندلیش رو از فرط خنده گاز میگیره یکی زمین رو و من و دوستان آشنا اینطوریfrown به همکلاسی هامون نگاه میکنیم. 

- بی مزه ها :/

 

هر چی ترم قبل اساتید غرب زده بودن این ترم همشون شرق زده ان :////

یک جوری از سفراشون به ژاپن و کویت (!!!!!) میگن و از آدماشون تعریف میکنن که انگار اونجا هیچ آدم خلافکاری پیدا نمیشه نمیدونم بهشون خیلی خوش گذشته حال دادن چیکار کردن که اینطوری تعریف میکنن.

 

خلاصه که خدا بخیر بگذرونه 

+5 شنبه آیین نامه دارم و فعلا هیچی نخوندم:((

باید هر چی سریع تر این یکی رو رد بکنم برم سراغ غول آخر که افسر هست .

++خیلی وقت بود چیزی ننوشتم ، در واقع حس و حالی نبوده برای نوشتن و کامنت دادن همین الان هم به زور دارم پست مینویسم 


با افتخار تمام با 8 تا غلط رد شدم آیین نامه رو  . انشاالله دفعه بعدی :دی

 

انتظاری هم نداشتم . نخونده بودم خیلی زیاد . هر چی آزمونم دیشب میزدم بالاترین نمره ام میشد 23 :///

 

اول هفته پلن a ریختم که هر روز یک فصل رو بخونم اون روزایی که دانشگاه هستم فصلهای راحت رو بخونم تا امروز که 5شنبه هست تموم یشه کتاب.

پلن a اجرا نشد.  دیروز صبح پلن b رو ریختم که اگه پلن a اجرا نشد از صبح بشینم سه فصل اول رو خیلی سرسری بخونم(چون 3 فصل اول مهم ترن )

پلن b هم اجرا نشد (واقعا خوندن این مدل کتابها برام زجر آوره :((( )

پلن c  رو رفتم اجرا کردم گفتمم حدود 30 تا آزمون میزنم که آزمون دیده »بشم و ترسم بریزه.

پلن c خیلی خوب بود منتها من کلا 10 تا آزمون زدم :// سرم درد گرفت دو ساعت مدام سرم توی سیستم بود.

پلن d  رو گذاشتم برای امروز صبح ، که بشینم بخونم . متاسفانه خیلی دیر ( ساعت 6:30  )بیدار شدم :/// و ساعت 7/15 باید اونجا یعنی محل آزمون میبودم.

گفتم پلن z رو اجرا میکنم :دی

پلن z هم توکل به خدا و یاری جستن بود که متاسفانه جواب نداد :////

چه قدر خدا من رو دوست داره.

البته خب از یک کلاس 20 نفری کلا 5 نفر قبول شدن :دی و این یعنی فاجعه !!!!

دست اول همیشه دست گرمیه . یک پسر همیشه باید دفعه اول رو رد بشه وگرنه که پسر نیست :دی

(سعی در توجیه رد شدنش میکند)

ولی واقعا چیکار میکنین که قبول میشین دفعه اول؟


 

 

من باب  همکلاسی های دانشگاه که گفته بودم در پست قبل ، علاوه بر پاستوریزه بودن ، خیلی ریاکار و پاچه خوار هم هستن :///

 

 


 

موندم چجوری toy story4 تونست اسکار بگیره . خیلی داستان خوبی نداشت و میخواستن فقط سر و تهش رو ببندن کلا این مجموعه رو تموم کنن:/

البته خب امسال ، سال انیمیشن های قسمتی یا فصلی بود . ولی هیچکدومشون قابل قبول نبودن. البته من فروزن رو که خیلی تعریف کردن رو ندیدم چون موزیکاله و از موزیکال خوشم نمیاد . قسمت یکش هم نگاه نکرده بودم .

 

5 پا فاصله چرا نامزد نبود ؟

 

و جالبتر از اون پاراسایت که بهترین فیلم شد . فیلمش پر از نماده ( توی نقد فیلمها خوندم ) و پیشنهاد دوستم بود(پست قبل داشتیم بحث میکردیم این فیلم رو هم پیشنهاد کرده بود ) که ببینمش. فکر میکردم فیلمش مربوط به خانواده هست چون خانواده 4 نفره ان . ولی بعدش میشد ی خانوادگی و بعدش یک صحنه جنایی و اکشن از کشت و کشتار :///

اصلا انتظارش رو نداشتم .داستانش خیلی یکدفعگی بود.

 


 

من برم تا هفته دیگه کلی کار دارم و اینکه دارم به صورت خاموش و نامحسوس وبها رو میخونم :دی

پیشاپیش روز زن رو هم تبریک میگم :)) 

+ برای مامانم چی بخرم به نظرتون ؟


با یک استرس شدید داشتم به خودکار قرمزش نگاه میکردم .  دل دردم شدیدتر شده بود. اوضاع دستگاه گوارشم اصلا اون موقع صبح خوب نبود.

پاسخبرگ رو گذاشت روی پاسخنامه ام و داشت چک میکرد. خودکارش رو آورد پایین و یک علامت زد .

توی دلم : اولین غلط

پاسخبرگ رو برداشت

و من به روایت تصویر

Image result for excited animal

 

و سایر افراد داخل کلاس بدون شرح

 

 

 

 

با یک دونه غلط قبول شدم و خیلی شاخخخخ رفتم برای افسر نوبت گرفتم . ان شاالله هفته دیگه با ماشین میرم بیرون :دی

خیلی جو گیر شدم

در هر حال تموم شد دیگه


 

چه قدر بیان بی حال شده جدیدا ://///

هیچکی فعالیت نداره :////

 

این بی حالی هم به منم سرایت کرده.

 


 

مشکلات هم حل شده بالاخره:دی

دو ماااااااااااااااااه درگیر بودم :(

 


 

لطفا مراقب سلامتی تون باشین کرونا رسیده به ایران :/

 


خدایا میدونی دیگه تلاشم رو کردم . 

باید فردا رو قبول بشم وگرنه اوج نامردیه. 

 

من توی امتحانای تستی واقعا مشکل دارم. البته آمار آزمونهایی که دادم خوبه.

آزمون آیین نامه رانندگی

امیدوارم فردا بیام و بگم که قبول شدم.

 

+ کامنتها رو جواب ندادم شرمنده . به زودی جواب میدم خیلی سرم شلوغه.

++ خواهشا وبها رو حذف نکنین اگر میخواید وب جدید بسازید لطفا خبردار کنین.ممنون:)


سلام.

میخوام قالب رو با توجه به مشکلات خاصی که داره عوض کنم و یک قالب جدید مد نظرم هست اما عکس بالای  قالب (اسمش فکر کنم هدر هست) برای من همچین خوشایند نیست و میخوام عوض کنم عکسه رو . 

اما نمیدونم چجوری میشه عوض کرد . داخل کد ها هست ؟ نمیدونم. اگه کسی میدونه لطفا کمکم کنه.

ممنون میشم :)


سلام :)

اینطور که مشخصه ، به دلیل وجود ویروس کرونا و تعطیلی مدارس و دانشگاه ها ، مجبوریم داخل خونه بمونیم و  این زیاد موندن داخل خونه هم خیلی خوب نیست. از این رو تصمیم گرفتم فیلم نگاه کنم. البته که الان پلی لیستم تموم شده :|

و اینکه فیلم نگاه کردن شاید 2 ساعت از کل روز رو پر کنه(خیلی بشه!!) . در واقع برای بقیه ساعات باید فکر دیگه ای چید. اگه پیشنهاد خیلی خوبی دارید و دارید اجرا میکنید میتونید در

این چالش شرکت کنید. من نقاشیم خوب نیست برای همین شرکت نمیکنم :دی

 

میرسیم به معرفی چند فیلم و انیمه :

 

1- فیلم 1917

این داستان برمیگرده به جنگ جهانی اول جایی که انگلیسی ها قراره به آلمانی ها حمله کنن و این جنگ طوری هست که انگلیسی ها تا یک قدمی پیروزی هستن و این گردان انگلیسی آماده نبرد آخر هستن. دو تا سرباز جوون وظیفه دارن که یک ماموریتی تقریبا غیر ممکن انجام بدن رسوندن پیغام خیلی مهم به اون گردان برای جلوگیری از ورود اون گردان به تله مرگباری که آلمانی ها برای انگلیسی ها چیدن. فاصله این دو تا جوون با این گردان (که حدود 1600 نفر هست) 9 مایل هست و باید در طی مدت زمان کوتاهی این پیغام رو برسونن.

تکنیک فیلمبرداری تک پلان در این فیلم واقعا عالی هست . یعنی این که فیلم کلا یک دونه کات داره . شامل دو تا سکانس یا پلان طولانی هست.(البته داداشم اعتقاد داره که با فریبکاری تونستن این فیلم رو به صورت یک کات نشون بدن و نه چند تا کات در واقع میگه که فیلم چندین تا کات داره ولی مشخص نمیشه.) و این تکنیک باعث میشه که همراه دو تا جوون باشین و جنگ رو به صورت خیلی ملموس تجربه کنین(البته یک مقدار مبالغه کردم :دی) در هر  حال فیلم خیلی خوبی هست. پیشنهاد میشه که حتما نگاه کنین . 

موسیقی متنش هم که خیلی خوبه :)

فیلم رو میتونین به صورت کامل و یا همراه با خانواده ببینین فقط یک مشکل هست الفاظ زشتی هست که خود بازیگرها به کار میبرن.

این فیلم نامزد اسکار 2019 شده.

 

Image result for فیلم 1917

 

2-انیمه the silent voice

دختری با اختلال شنوایی به نام شوکو نیشیمیا Shōko Nishimiy پس از انتقال به یک مدرسه ابتدایی جدید در سال ششم توسط همکلاسی‌های خود از جمله پسری شیطان به نام شویا ایشیدا Shōya Ishida، مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد. این آزارها که توسط معلمشان مورد بی‌توجهی قرار گرفته و بی‌ضرر فرض می‌شود، به سرعت از کنترل خارج می‌شود. تشویق و فشار نامحسوس دیگر همکلاسی‌ها، اعمال ایشیدا را به پیش میراند.

هنگامی که ایشیدا در این آزار و اذیت‌ها زیاده‌روی می‌کند مادر نیشیمیا تصمیم می‌گیرد که او را به مدرسه دیگری منتقل کند؛ چیزی که ایشیدا را تبدیل به یک فرد مطرود می‌کند.

چیزی نمیتونم بگم فقط اینکه این انیمه یک شاهکاره . در رابطه با مفهوم دوستی و دوست داشتن . جاهایی که دختره میخواست حرفهاش رو بزنه ولی نمیتونست اونها رو به صورت درست بیان کنه واقعا ناراحت میشدم. 

Image result for a silent voice

 

 

 

3-فیلم dead poets society (انجمن شاعران مرده)

این فیلم محصول سال 1989 هست. یک فیلم در حوزه آموزش و پرورش . همیشه با روش های جدید و نوین در هر حوزه ای مخالفت میشود . یکی از این حوزه ها آموزش و پرورش هست . ایده های نوین تدریس باید جایگزین  رویکردهای کهنه و پوسیده و خسته کننده سنتی بشن. اما همیشه بین نسل جدید و نسل قدیم سر این موضوع دعوا بوده و هست. متاسفانه یک عده هستن که نخوان درس های خشک به صورت جذاب تر تدریس کرد. از طرف دیگه انتظاراتی هست که والدین از بچه هاشون در رابطه با آیندشون دارن . اینکه دوست دارن بچشون مهندس بشه وکیل بشه .

اینجا این دو تا موضوع رو خیلی خوب مورد بحث قرار میده و تبعاتی که برای دانش آموزا داره.

 

Image result for انجمن شاعران مرده

 

اگه بحثی پینهادی چیزی دارین بفرمایین . این بخش اول بود . امیدوارم که بخش دوم رو نذارم در واقع منظورم اینه که روزهای کرونایی تموم بشه .

+کسی هم اگه به چالش علاقه داره 

این چالش  رو یادش نره :)

 

منابع:

سایت نماوا

ویکی پدیا


واقعا دیگه نمیتونم دووم بیارم داخل خونه . هیچ تفریح و سرگرمی ندارم .

واقعا دوست دارم برم بیرون ولی نمیشه

 

خیلی از تفریحاتم به خاطر این ویروس در این هفته نابود شد :((

احساس پوچی میکنم توی خونه نمیتونم کاری بکنم .

 

هر سرفه ای که مامانم میکنه قلبم رو میلرزونه که نکنه کرونا گرفته باشه .

ولی خداروشکر ، فعلا هممون سالمیم :)

 

فردا هم امتحان افسر دارم !!

عجب موقعی !!(کرونا)

وضعیت هوا رو هم عشقه . داره برف میاد الان.

 

لطفا مراقب خودتون باشین

 

#کرونا

 


:(

وقتی خبر درگذشت یک قهرمان رو همین الان بشنوی چه حسی داری ؟

:(

بعد از وبگردی و کامنت گذاشتن رفتم پی اخبار رو بگیرم. 

اما .

دومین شوک این زمستون به من وارد شد.

شوک اول همه میدونن. شهادت سردار بود:(

اما شوک دوم :

سیامند رحمان درگذشت. 

مرده پرست نیستم . این آقا رو کامل میشناسم . با اون رکوردی که زد. 

پارالمپیک قبلی بود فکر کنم که آخر اومد رکورد بزنه یکی یک نفر دیگه کنارش بود . وقتی رکورد شکسته شد چشماش گرد شده بود. 

 

Image result for سیامند رحمان

 

 

مرگ هر لحظه به ما نزدیک تر میشود :(


سلام :)

 

بعد دو روز اومدم و قسمت دوم معرفی ها رو خدمتتون ارایه بدم . 

قسمت اول که دو تا فیلم + یک انیمه رو معرفی کردم .

 

۱- glass castle 2017 قصر شیشه ای

کمتر فیلمی رو میتونیم توی هالیوود و کلا فیلمهای غربی (و حتی شرقی!!) رو پیدا کنیم که مفهوم خانواده در اون دارای ارزش باشه . این فیلم داستان یک دختر خانوم جوان (ژانت) هست که تمام تلاشش رو میکنه که خانواده اش از هم نپاشه و دوباره اونها رو به جمع خانواده برگردونه . این فیلم همچنین یک بخشی از امور تربیتی رو که به نظر اشتباه میان به مخاطب نشون میده . 

در این فیلم پدر خانواد که رودی هارسون در اون نقش ایفا میکنه بسیار درخشان ظاهر میشه . 

البته که فقط بازی نقش پدر خیلی خوب از آب دراومده و سایر نقش ها (حتی خود ژانت با بازی بری لارسون ) اونقدر ها خوب بازی نمیکنن. 

و داستان فیلم بر اساس واقعیت ساخته شده . مطمئنا از تماشای فیلم راضی خواهید بود. 

Image result for glass castle

 

۲- the long way home 2015 راه طولانی خانه

یک فیلم نسبتا کمدی با یک تراژدی خیلی تلخ در پایان که میتونه اثری شگفت انگیز رو در ذهن مخاطبان به جا بذاره. بین دو کشور کره جنوبی و کره شمالی جنگ رخ میده دو تا سرباز صفر یکی از کره شمالی و یکی دیگه از کره جنوبی هم داخل جنگ هستن و هر کدوم یک ماموریتی رو بر عهده دارن و باید اون ماموریت رو انجام بدن .

از قضا این دو سرباز با همدیگه رو در رو میشن و به خاطر اینکه هیچی از جنگ یاد ندارن صحنه های کمدی رو به نمایش میگذارند.

فیلم پایان نسبتا تلخی داره و چهره زشت جنگ رو نشون میده که چه افرادی بابت این جنگ کته میشن :(

 

Image result for the long way home 2015

 

۳- back on the track 2013 آخرین مسابقه او ( ترجمه رو صدا سیما انجام داده‌:/ )

یک  فیلم دیگه میتونیم بگیم که مربوط به سالمندان هست و اتفاقاتی که در خانه سالمندان علیه اونها میفته و نامهربونی هایی که بهشون میشه و همینطور باز هم به مفهوم خانواده اشاره داره که جمع پدر و مادر همراه با فرزند هاشون چه قدر مهمه .

یک پیرمردی که خیلی سال قبل قهرمان دوی ماراتن شده بود دوباره میخواد شانسش رو برای شرکت و قهرمانی در این مسابقه انجام بده اما .

من فقط این فیلم رو از تلویزیون تونستم ببینم. فیلم محصول کشور آلمان هست  و  بازیگر اصلی اون که معروف به دی دی »هست (اسم اصلی اش رو نمیدونم ) جایزه بهرترین بازیگر مرد در جشنواره فیلمهای آلمان شده (معادل جشنواره فیلم فجر  در ایران )

 

Image result for back on the track film

 

خب بیشتر سعی کردم فیلمهای مختلف رو از کشور های مختلف بیارم چون همه اش هالیوود به نظرم خوب نیست و بهتره آدم تنوع داشته باشه :)

البته که بیشتر میخواستم معرفی بکنم ولی یک مقدار وقت تنگ هست و یک کار مهم دیگه هم دارم.

الان بیشتر نگران کتابها هستم . دارن به آخرشون میرسن و هیچ کتاب دیگه ای هم ندارم بخونم. 

پی دی اف هم قاعدتا نمیخوام بخونم . چون اصلا نمیتونم بخونم این مدلی  و فقط با مدل کتابش میتونم سازش داشته باشم .

امیدوارم پست مفید باشه و ببخشید


در این چند روز که نبودم (کلا دو سه روز بود حالا :/ ) اتفاقات خوبی افتاد. انگیزه بهم تزریق شده بود و داشتم کار میکردم واقعا و از زندگی لذت میبردم با اینکه توی خونه زندونی شده بودم ولی حس خوبی بود . البته که رسیدن به کار هام همچین راحت هم نیست و طبق معمول مشکلات کارم اومدن به سراغم انگار من رو خیلی دوست دارن :/

.

وقتی استاد اندیشه میگه که کلاس های مجازی رو باید شرکت بکنین اگه شرکت نکنین به تعداد تعطیلی ها غیبت میخورین+ اینکه پاورپوینت ارایه تون رو هم باید درست کنین +‌ کتاب رو هم خلاصه کنین (!!!!!) + آزمونی که توی سایت خودم گذاشتم رو شرکت کنین و گواهی اش رو برام بیارین به این استاد باید چه نسبت و لقبی داد ؟ :///

خودتون بگین.

استاد عزیزم (!) میشه بگی دقیقا چیکار نکنیم . تازه چه درسی هست!! اندیشه . منطق فلسفه چه قدر دوست داشتنی واقعا :///

و نکته قابل تامل اینجاست که من کتابش رو نخریدم(میخواستم بخرم این ماه ولی کرونا اومد :/ و موندم چجوری خلاصه کنم کتاب رو . )

.

کتاب ملت عشق تموم شد فکر میکردم کتابام تموم شده ولی تونستم یک کتاب دیگه پیدا کنم . رویای نیمه شب

خوشبختانه تعداد صفحاتش بالاست :)

.

یادگیری زبان انگلیسی رو هم دارم شروع میکنم و شاید یک زبان دیگه رو هم در این حین یاد بگیرم معلوم نیست . 

.

عضو انجمن ادبی هنری هم شدم و با اون هم دارم خودم رو سرگرم میکنم :)

خلاصه که خوبه . 

شاید دیر به دیر بیام 

چون کلی کار ریخته روی سرم :/

.

+فردا روز پدره 

روز همه پدر ها مبارک :)

 

 

-وااااااای جوراب فروشی تعطیله. چیکار کنم ؟ 

دغدغه این روزهای خانومهای محترمه :دی

(فقط یک شوخی هست لطفا به کسی بر نخوره . ممنون :) )


1-همچنان با دو هفته و یک روز بیرون نیومدن در این زمینه بین اعضای خانواده رکورددار بیرون نیومدن از خونه هستم :دی

 

2-نمیدونم چرا ولی از وقتی نت هدیه داده شده سرعت اینترنتمون شدیدا کاهش پیدا کرده و دایما هم قطع و وصل میشه :///

 

3-کلاس های مجازی هم که حس و حال خاص خودش رو داره و از همه مهم تر همون قسمت آزمون هست و اینکه قبل آزمون میام یک 5 دقیقه جزوه رو میخونم و بعد هم کل صفحه مانیتور رو به دو قسمت تقسیم میکنم یک قسمت پی دی اف که کنار دستم باشه تا موقع آزمون سریع بتونم نگاهی بندازم اون طرف دیگه هم که میشه آزمون و سوالات.

کلا 4 تا 5 تا سواله  اما من همیشه با نمره 16 پاس میشم :دی یعنی دقیقا لب مرزم :دی

اما واقعا کلاس های خوبی هستن نکات خیلی جالبی داخلش گفته میشه. استاد فرهنگ هستن گویا. البته که من ایشون رو خیلی نمیشناسم .

 

4- برای چند روز آینده سورپرایز دارم :دی 

البته یک مشکلی پیش اومده اگه رفع بشه قول سورپرایز رو بهتون میدم میخوام چند تا از کارایی که در این چند روز درگیرشون بودم بهتون نشون بدم :)

اگر چه برای خودم بیشتر سورپرایزه :دی چون خیلی برای من ارزش داره .

 

 

5-دیگه همین . خواهشا دعا کنین مورد 4 درست بشه که خیلی برام مهمه . 

و اینکه مراقب سلامتی خودتون باشین  و مثل یک عده ای از هموطن هامون نباشین که میرفتن شمال ( فکر کنم کلا بسته شده شمال ) 

 

+ این سوال خیلی من رو درگیر کرده . این همه کشور آمار کرونا داشتن از اروپا و آفریقا و آمریکا و آسیا . یک کشور اسمش رو نشنیدم 

هند

با n میلیارد جمعیت بالاخره باید یک نفر بگیره کرونا دیگه :دی

ایران با 80 میلیون نفر کرونا گرفته هند نه و اگر هم کسی در هند گرفته باشه خیلی دیرتر از ایران مبتلا به این عارضه شده و این خیلی عجیبه !!

 


دیشب یکی از بدترین شبهای زندگی ام بود.

 

به شدت ترش کرده بودم و لفمه عصبی رو دوباره میتونستم حس کنم و بد تر از اون که سرما حورده بودم و همون ناحیه که لقمه عصبی در ریه ام تشکیل شده بود دقیقا در مسیر ورود و خروج هوا هم عفونت کرده بود و یکم راه هوایی رو تنگ کرده بود و همین موقع خواب به شدت اذیتم میکرد.

 

یاد شبهای سال پیش میفتادم که همین حس رو  داشتم البته سرماخورده نبودم ولی این لفمه عصبی بدجوری اذیتم کرده بود.

 

دقیقا از روز جمعه شروع شد همون روزی که توی تلگرام داشتم میخوندم و یک بنده خدایی خیلی شیک به من بی احترامی کرد. هیچ وقت نمیتونم فراموشش کنم . اون لحظه رو که من رو انداخت از کانالش بیرون . خیلی سعی کردم شاد باشم اما همین موضوع کلا من رو دچار عصبانیت میکنه . 

دقیقا هم به خاطر همین فشار عصبی دچار ریفلاکس(ترش کردن) شدم. 

 

شاید نتونم توی چالش ها شرکت کنم

 

شاید سورپرایز آخر سال تموم نشه 

و همین ناراحتم میکنه:(


سلام :)

 

امیدوارم حالتون خوب باشه و اینکه عیدتون هم مبارک .

 

انشاالله هر جایی که هستین سلامت و شاد و باانرژی باشین :))

امیدوارم دغدغه هیچکسی محدود به داشتن کار و ضعف جسمی و روحی نباشه :)))

 

سال 98 میخواد خیلی شاد و یا غمناک باشه ولی گذشت الان مهمه.

 

دو تا مورد رو یادم رفت بگم :

1- عیدی یادتون نره . شماره کارت هم خواستین براتون میفرستم میتونین وجه دلخواهتون رو به من واریز کنین . پیشاپیش ممنون :دی

2- اینکه مورد 9 پست لبخندها (پست قبل) ناقصه میخوام اینجا کاملش کنم. البته که خیلی به این روزهای عید نمیخوره :))

 

 

 

اینم از اولین کار گرافیکی بنده :) میخواستم به نوعی عیدی و سورپرایز بشه ولی نشد دیگه چون میخواستم چند سین از هفت سین رو درست کنم که هیچ کدومشون نشد . در کل همین یکی رو داشته باشین :)))))

 

البته طرح اولیه اش رو میدیدین فاجعه بود این یکی یکم بهتر شد . 

 

ان شاالله طرحهای بیشتر و بهتر و هدفدار تر :)


توی این 8 الی 9 ماهی که فعالیت داشتم (قبلش فعالیتم به مدت یک سال صفر بود)

 

این ماه آخری از همه ماه ها بیان شلوغ تر و به نوعی باحال تر شده بود و دلیلش هم مشخصه :

کرونا :|

با این حال این روزهای بیان چالش در چالش شده !!! 

 

منم دعوت شدم و خیلی ممنون که دعوت کردین(خیلی ها دعوت کرده بودن گفتن که همه دعوتین اونها رو من حساب کردم و خیلی ممنون ) اما با اجازتون توی دو تا چالش شرکت میکنم .

یکی

8 لبخند 98

و یکی دیگه هم 

برنامه هایی که قراره برای سال بعد داشته باشیم.

 

از لبخند شروع میکنم. 

1- دیدن کارنامه کنکور درصد بالای زیست که داشتم برای خودم دور افتخار میزدم :دی (آخه درصدام همیشه پایین بوده)

2-قبول شدن توی فرهنگیان با وجود افتضاحی که داخل مصاحبه به بار آوردم (خیلی بیش از حد صادقانه صبحت میکردم)

3-انسجام بیشتری که با اعضای خانواده تونستم به دست بیارم (این خیلی مهم بود)

4-زمانی که با دوستام داشتیم pes2020 بازی میکردیم به صورت دو به دو و من و یکی دیگه با هم تونستیم کل بازی ها رو ببریم (خیلی خوب بود :) 
)

5-وقتی که اولین حقوقم رو گرفتم و یک فرد رسمی شناخته شدم.

6-وقتی که توی یکی از درسهای دانشگاه بنده با اختلاف سه نمره بهترین نمره رو گرفتم :دی (فقط بعدش مورد عنایت همکلاسی های عزیز در فضای مجازی قرار گرفتم :دی)

7-معدل الف شدم :))

8-اینکه تونستم یک راه ارتباطی با افراد خارجی پیدا کنم (برای کارم مهمه)

9-کاری هست که خودم درستش کردم حالا شااااید گفتم :دی

 

البته که من بیشتر از اینها نیاز داشتم که بنویسم ولی به همین ها بسنده کردم و نهمی رو هم به زودی میگم :))

 

خب بریم سراغ چالش(یا بازی وبلاگی) دوم :)

 

میرسیم به دومی که قراره چه برنامه هایی برای سال آینده داشته باشیم . 

 

میخوام داخل درسهای خودم خیلی خیلی موفق باشم و بتونم معدل الف که هیچ نفر اول بشم. 

 

سطح زبان انگلیسی خودم رو به هر طریقی افزایش بدم و بتونم مقاله ها رو راحت بخونم و مطالب ارزشمندتری کسب کنم.

یک زبان دیگه هم میخوام یاد بگیرم .احتمالا زبان آلمانی هست و برای این انتخابم هم هدف دارم چون آلمان یک کشور با تی هست و احتمال زیاد در آینده با زبان انگلیسی رقابت خواهد کرد.

 

مقاله های مختلف رو بخونم در ارتباط با علوم تربیتی و کتاب های بیشتری جمع کنم اعم از جامعه شناسی و علوم تربیتی و روان شناسی :)

 

در زمینه تکنولوژی پیشرفت خیلی خوبی داشته باشم و بتونم برای بچه ها برنامه های باکیفیت درست کنم اعم از کارهای گرافیکی و بازیسازی .

 

معنویات خودم رو ارتقا بدم هنوز خیلی کم هستم و روی این مورد خیلی باید تاکید کنم :)

 

دیگه اینکه ورزش هم بکنم.

ان شاالله که اوضاع برمیگرده به روال قبلی اش :)

 

 

اما کسایی که دعوتن.

دو تا شرط داره :

1- کسایی که دارن این بازی وبلاگی رو میخونن و الان هم دارن شرط رو میخونن :)

2- اینکه اسمشون شامل این حروف باشه .

 

Image result for حروف الفبا

 

:)))

دیگه نمیدونم چجوری بگم همتون دعوتین :///

همه دعوتین دیگه نگنین نگفتم :))

 

این ویدیو هم داشته باشین برای چالش (بازی وبلاگی) من ام .

دوبله مربی مراکش بعد از باخت مقابل ایران در جام جهانی اون بازی یک بازیکن مراکش گل به خودی زده بود.

ببینید

بازُم مِشَّد خودِمان :دی

 

دیگه چی ؟ نامه ای به بیان به نظرم که بیان نیاز به تغییر نداره !!! همینقدرش هم من راضی ام. 

شخصیت کارتونی هم زیاد تو ذهنمه فقط نمیدونستم کدوم یکی رو بگم.

 

+بازی وبلاگی خودش تشکیل شده از یک کلمه خارجی دیگه هست (وبلاگ) شاید چالش بهتر بود. 


دیشب یکی از بدترین شبهای زندگی ام بود.

 

به شدت ترش کرده بودم و لفمه عصبی رو دوباره میتونستم حس کنم و بد تر از اون که سرما حورده بودم و همون ناحیه که لقمه عصبی در ریه ام تشکیل شده بود دقیقا در مسیر ورود و خروج هوا هم عفونت کرده بود و یکم راه هوایی رو تنگ کرده بود و همین موقع خواب به شدت اذیتم میکرد.

 

یاد شبهای سال پیش میفتادم که همین حس رو  داشتم البته سرماخورده نبودم ولی این لفمه عصبی بدجوری اذیتم کرده بود.

 

دقیقا از روز جمعه شروع شد همون روزی که توی تلگرام داشتم میخوندم و یک بنده خدایی خیلی شیک به من بی احترامی کرد. هیچ وقت نمیتونم فراموشش کنم . اون لحظه رو که من رو انداخت از کانالش بیرون . خیلی سعی کردم شاد باشم اما همین موضوع کلا من رو دچار عصبانیت میکنه . 

دقیقا هم به خاطر همین فشار عصبی دچار ریفلاکس(ترش کردن) شدم. 

 

شاید نتونم توی چالش ها شرکت کنم

 

شاید سورپرایز آخر سال تموم نشه 

و همین ناراحتم میکنه:(

 

++ میگم این همه مدت چالش نداشتیم حالا آخر سال حدود ۱۰ تا چالش داشتیم ://


سلام .

 

1-اولین اثرات جسمی قرنطینه هم داره در من بروز پیدا میکنه . متاسفانه چون تحرک زیادی ندارم و اکثر اوقات هم نشسته هستم و یا دراز کشیدم ، یک مقدار دیسک کمرم درد میکنه و عجب درد بدی هست :((((

 

2-اخبار شبکه 6 امروز بعدازظهر صحبت های رئیس جمهور با بزرگان حوزه بهداشت و سلامت داشت نشون میداد و یک چیزی نگران کننده وجود داشت و اون هم اینه که اگه حتی بر کرونا پیروز بشیم ( که اگه همه همت کنن میشیم ) معلوم نیست در آینده چه اتفاقی بدتر از کرونا رخ میده. در واقع کرونا نسل جدید و تکامل یافته شده سرماخوردگی و خانواده خودشه و این نشون میده که دیگه درمان های عادی اونقدر ها تاثیری نداره و بیماری ها روز به روز پیشرفته تر میشن :(( 

خیلی روند بدی هست :(

مثلا اگه ایدز درمان بشه یک بیماری بدتر از ایدز میاد .

این نشون میده که ما در سبک درمان خودمون هم خیلی مشکل داریم. همون اول که مریض میشیم . پامیشیم میریم دکتر و دکتر هم دوتا دارو میده که خوب میشیم . از اثرات جانبی که داروها دارن بگذریم وقتی ما به بدنمون مهلت نمیدیم که خودش جلوی اون عامل بیماری مقاومت کنه و دووم بیاره خب مطمئنا نمیتونه در خودش پیشرفتی رو به وجود بیاره و این باعث میشه همچنان ضعیف بمونه و با دارو ضعف خودش رو بپوشونه در حالی که اون عامل بیماری مدام قوی تر میشه به این دلیل که دارو ها علیه اش واکنش نشون میدن و قوی ها میمونن

 

یک عده میگن واکسن خوب نیست به این دلیل که کودک وقتی به دنیا میاد خودش باید مستقیم با عامل بیماری زا درگیر بشه و یک عده اینجا میمیرن و یک عده هم زنده میمونن و اون عده ای که زنده میمونن مسلما قوی ترن .

 

امیدوارم یک روند و فرآیند درمانی درستی پیدا بشه که این فاجعه پیش نیاد.

 

3-دیروز بعد تقریبا 15 روز رفتم بیرون واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم با این حال خیلی حس خوبی به من داد و فقط پیاده روی کردم به مدت شاید یک ربع .

 

 

4-داداشم میگه برو تو هم برای بچه ها آموزش بذار و از همین الان شهرت کسب کن surprise

ایده خیلی خوبی بود البته هدفم کسب شهرت نیست و این رو جدی میگم و اینکه هنوز اونقدر تجربه آموزش رو ندارم که بخوام آموزش بدم :(( نمیدونم خیلی روی این مسئله دارم فکر میکنم حداقل یک بخشی از روزم رو هم میسازه اما محیط یادگیری اش رو چیکار کنم. تخته سفید دارم توی خونه ولی فضای کافی ندارم .

 

 

5-رفتم روی دور دیدن فیلمهای تاریخی به خاطر اینکه خیلی اطلاعاتم کافی نبود. 

از جوجو خرگوشه (2019) گرفته که بهش میخورد طنز باشه و اصلا طنز نبود و قشنگ داشت سلطه آمریکایی ها رو نشون میداد :/// (برای خودم سوال بود که چطور آلمان نسبت به این فیلم واکنشی نشون نداده ؟) دانکرک هم خوب بود البته من بیشتر صحنه حماسی دوست داشتم که نداشت و شمشیر باز که به دور از جنگ ولی در همون محدوده زمانی وضعیت مردم رو در کشور استونی نشون میداد . 

 

JOJO RABBIT | JIIFF

 

شاید فقط نقش هیتلر تخیلی فیلم خیلی خنده دار باشه وگرنه بقیه اونقدر ها طنز نیستن.اما بازی های تاثیر گذاری دارن خصوصا خود پسربچه

 

Dunk (2017 film) - Wikipedia

 

روایت جنگ از سه جبهه متفاوت . در کل فیلم کم دیالوگی هست و داخلش قرار نیست کسی رو قهرمان معرفی کنه برعکس همه دوست داشتن از جنگ فرار کنن !!!

 

The Fencer' Soundtrack Announced | Film Music Reporter

 

و البته شمشیر باز که زندگی یک فراری آلمانی رو روایت میکنه که هنرش شمشیر بازی و در یکی از کشور های جزء شوروی و یکی از شهرهای کوچیک میره معلم تربیت بدنی یک مدرسه ای میشه و چالش هایی که با دانش آموزاش داره و کسی هم اون رو نشناسه شروع میشه. حس پدر بودن برای یک معلم واقعا حس جذابیه :))

 

البته یک فیلم جنایی هم دیدم به نام مهمان نامرئی پیشنهادش میکنم + یک فیلم ایرانی (23 نفر) مربوط به جنگ تحمیلی که قشنگ کلکسیون فیلمهای تاریخی تکمیل بشه.

خیلی دوست دارم فیلم پل (1959 سالش رو دقیق یادم نیست ) ببینم ولی لینکی ازش پیدا نمیکنم :((

 

 

بیان دوباره به حس و حال خشک و بی حالی اش برگشته ://

نه به قبل عید که هر روز 2 تا چالش بود و نه به الان که هیچی :///


به نام خدا

خیلی ساده مینویسم :دی

 

اولین کاری که میخوام انجام بدم اینه که همراه با مامانم بریم کربلا . آخه این آرزوی مامانمه و میخوام این آرزو رو برآورده کنم .(خودم هم خیلی دوست دارم برم ولی نه به اندازه مامانم :) ) + مکه هم نرفتم . امیدوارم هر چه زودتر روابط سرد بین دو کشور تغییر کنه و با خیال راحت همه بتونیم بریم حج رو به جا بیاریم.

 

دومین کار مربوط میشه به آموزش . آموزش مجازی رو میخوام برای دانش آموزا ( =بچه هام) درست کنم به وسیله یک اپلیکیشن که انشاالله زبان برنامه نویسی اش (flutter) رو یاد بگیرم قطعا حرفهای زیادی برای گفتن دارم . گرچه میدونم با این کار مورد لعن و نفرین دانش آموزا قرار میگیرم :دی چون توی تعطیلات و مجبورن با این نرم افزار سر و کله بزنن (مثلا همین دوران قرنطینه که آموزش مجازی کشور لنگ میزنه)

 

سومین هم ازدواج . البته الان نه . چون خیلی زوده . استادمون که روانشناسه میگفت تا وقتی بالغ نشدین (یعنی تا زمانی که دهنتون بوی شیر میده) دست به این کار نزنین چون هم زندگی خودتون رو نابود میکنین و هم زندگی شریکتون . (میدونم اکثرا این مورد رو گفتن چون خیلی امر حیاتی هست.) 

 

چهارمی هم اینه که صاحب فرزند(هایی) بشم و اگه این مورد نشد و خدایی نکرده مشکلی پیش اومد از پرورشگاه قطعا سرپرست یک کودک رو به عهده میگیرم( این رو هم میدونم که همینطور الکی به هر احدالناسی بچه نمیدن یک فرایند طولانی داره) و اینکه اون حسی که قراره دست های بچه ته تغاریم رو بگیرم و اون هم با پاهای کوچیکش خیلی تقلا میکنه که راه بره و تازه نوپا شده (حس دوست داشتنی :) )

 

پنجمی پدر یک یا دو و . بچه نباشم من قراره برای چندین سال پدر چندین نفر دیگه هم باشم . دانش آموزایی که پدر ندارن یا پدر ناجوری دارن و . البته اول داداش بزرگشون میشم (چون سنم خیلی کمه قطعا :دی) و بعدش میشم باباشون . 

 

مورد شیشم مرتبط میشه به کارهای گرافیکی . دوست دارم انیمیشنی بسازم که توی جشنواره های ملی که نه در خارج هم بدرخشه (یک نگاه به سیستم می اندازد با گرافیک 330 و رم 4 و از زندگی ناامید میشود به امید سیستمی بهتر و با کیفیت تر****) البته که این کار ها نیاز به یک تیم داره و ایران هم ماشالله همه تک رو هستن :/// البته منظورم از همه خودم هم هستم چون توی تیم اصلا خوب کار نمیکنم و همیشه خرابکاری میکنم و به نوعی میشم ترمز تیم یا گروه و برای همین این کارها رو قبول نمیکنم :(

 

از اینجا به بعدش خنک میشه :

 

اما هفتم بتونم برای دین و کشورم مایه افتخار باشم و دست خیلی ها رو بگیرم برای اینکه بتونن خدمتی هر چند کوچیک ارائه بدن (در زمینه انیمیشن و طراحی و .) هیچ وقت یادم نمیره اون آقا چجوری باهام برخورد کرد. نمیخوام مثل اون باشم.

 

( دیگه ته کشیدم یکی بهم برسونه این سه تا هم تموم شه :دی) 

 

آها هشتمی دوست ندارم طوری بمیرم که کسی از دستم ناراحت یا دلخور باشه . میدونم یک روزی بعضی کینه ها درست میشه و به این ایمان دارم . گاها اشتباه قضاوت شدم اما هیچ ضرری بهم نزده و با این حال اگه کسی از دستم ناراحت باشه این زندگی خیلی برام خوشایند نمیشه.

 

نهمی میخوام بازیساز معروفی هم بشم :دی ( بنده به شدت کمال گرا تشریف دارم :دی) البته واقعا موردی نداشتم که بگم و این رو همینجا گفتم البته نمیدونم میشه یا نه دعا کنین که بشه .

 

بالاخره ده ! نمیدونم شاید این به نوعی خودخواهی باشه (و البته غم انگیز اگه ناراحت میشین نخونین) میخوام زودتر از اعضای خانواده ام از دنیا برم. تصورش برام سخته که دونه به دونه ببینم که دارم تک به تکشون رو از دست میدم و من هیچ کاری نمیتونم انجام بدم. با این حال مرگ دست خداست هر زمانی لازم باشه از این دنیای فانی میریم.  با این حال اگه من زودتر برم برای اعضای خانواده ام هم قطعا این دوری و جدایی سخت خواهد بود. 

 

**** حداقل سیستم خوب برای یک انیماتور گرافیک 1080 ti gtx و رم 16 یک مقایسه ای انجام بدین و دلیل خداحافظی و محو شدن من در افق ( البته الان که شبه ) رو درک کنین !!

 

+  خیلی خیلی ممنون که دعوتم کردین :)))

 

++ کسی رو ندارم بگم که دعوت کنم . آقا رهام کنکور دارن و نمیخوام از درسشون بیفتن و یک عده دیگه هم رفتن از وب و یک عده دیگه هم که زودتر از بنده در چالش شرکت کردن و فقط یک نفر هستن که میشناسم و ایشون هم آقا

اشکان ارشادی هستن و اگه مایل بودن شرکت کنن . خوشحال میشیم :) و همینطور خانوم 

دلآشفت هم دعوتن 

 

+++ بحث قضای روزه و نماز کلا یک بحث جداست و کاملا بدیهیه اگه این مورد رو بذاریم جای هشت میتونم بگم تکمیل شده با این حال نمیخواستم مطالب تکراری باشه.

 

++++ بعضی جاها هم مشخصه که از قدرت تف دادن استفاده کردم که ترم اول بسیار بسیار کارآمد بود.

 

راستش دوست ندارم اینجا بشه ویترین مدل هام اما این یکی رو هم ببینین دومین کارمه . البته از روی آموزش درستش کردم.(ادامه مطلب)

 

ادامه مطلب


به نام خدا

خیلی ساده مینویسم :دی

 

اولین کاری که میخوام انجام بدم اینه که همراه با مامانم بریم کربلا . آخه این آرزوی مامانمه و میخوام این آرزو رو برآورده کنم .(خودم هم خیلی دوست دارم برم ولی نه به اندازه مامانم :) ) + مکه هم نرفتم . امیدوارم هر چه زودتر روابط سرد بین دو کشور تغییر کنه و با خیال راحت همه بتونیم بریم حج رو به جا بیاریم.

 

دومین کار مربوط میشه به آموزش . آموزش مجازی رو میخوام برای دانش آموزا ( =بچه هام) درست کنم به وسیله یک اپلیکیشن که انشاالله زبان برنامه نویسی اش (flutter) رو یاد بگیرم قطعا حرفهای زیادی برای گفتن دارم . گرچه میدونم با این کار مورد لعن و نفرین دانش آموزا قرار میگیرم :دی چون توی تعطیلات و مجبورن با این نرم افزار سر و کله بزنن (مثلا همین دوران قرنطینه که آموزش مجازی کشور لنگ میزنه)

 

سومین هم ازدواج . البته الان نه . چون خیلی زوده . استادمون که روانشناسه میگفت تا وقتی بالغ نشدین (یعنی تا زمانی که دهنتون بوی شیر میده) دست به این کار نزنین چون هم زندگی خودتون رو نابود میکنین و هم زندگی شریکتون . (میدونم اکثرا این مورد رو گفتن چون خیلی امر حیاتی هست.) 

 

چهارمی هم اینه که صاحب فرزند(هایی) بشم و اگه این مورد نشد و خدایی نکرده مشکلی پیش اومد از پرورشگاه قطعا سرپرست یک کودک رو به عهده میگیرم( این رو هم میدونم که همینطور الکی به هر احدالناسی بچه نمیدن یک فرایند طولانی داره) و اینکه اون حسی که قراره دست های بچه ته تغاریم رو بگیرم و اون هم با پاهای کوچیکش خیلی تقلا میکنه که راه بره و تازه نوپا شده (حس دوست داشتنی :) )

 

پنجمی پدر یک یا دو و . بچه نباشم من قراره برای چندین سال پدر چندین نفر دیگه هم باشم . دانش آموزایی که پدر ندارن یا پدر ناجوری دارن و . البته اول داداش بزرگشون میشم (چون سنم خیلی کمه قطعا :دی) و بعدش میشم باباشون . 

 

مورد شیشم مرتبط میشه به کارهای گرافیکی . دوست دارم انیمیشنی بسازم که توی جشنواره های ملی که نه در خارج هم بدرخشه (یک نگاه به سیستم می اندازد با گرافیک 330 و رم 4 و از زندگی ناامید میشود به امید سیستمی بهتر و با کیفیت تر****) البته که این کار ها نیاز به یک تیم داره و ایران هم ماشالله همه تک رو هستن :/// البته منظورم از همه خودم هم هستم چون توی تیم اصلا خوب کار نمیکنم و همیشه خرابکاری میکنم و به نوعی میشم ترمز تیم یا گروه و برای همین این کارها رو قبول نمیکنم :(

 

از اینجا به بعدش خنک میشه :

 

اما هفتم بتونم برای دین و کشورم مایه افتخار باشم و دست خیلی ها رو بگیرم برای اینکه بتونن خدمتی هر چند کوچیک ارائه بدن (در زمینه انیمیشن و طراحی و .) هیچ وقت یادم نمیره اون آقا چجوری باهام برخورد کرد. نمیخوام مثل اون باشم.

 

( دیگه ته کشیدم یکی بهم برسونه این سه تا هم تموم شه :دی) 

 

آها هشتمی دوست ندارم طوری بمیرم که کسی از دستم ناراحت یا دلخور باشه . میدونم یک روزی بعضی کینه ها درست میشه و به این ایمان دارم . گاها اشتباه قضاوت شدم اما هیچ ضرری بهم نزده و با این حال اگه کسی از دستم ناراحت باشه این زندگی خیلی برام خوشایند نمیشه.

 

نهمی میخوام بازیساز معروفی هم بشم :دی ( بنده به شدت کمال گرا تشریف دارم :دی) البته واقعا موردی نداشتم که بگم و این رو همینجا گفتم البته نمیدونم میشه یا نه دعا کنین که بشه .

 

بالاخره ده ! که خصوصیه و شخصیه.شرمنده ام . 

 

**** حداقل سیستم خوب برای یک انیماتور گرافیک 1080 ti gtx و رم 16 یک مقایسه ای انجام بدین و دلیل خداحافظی و محو شدن من در افق ( البته الان که شبه ) رو درک کنین !!

 

+  خیلی خیلی ممنون که دعوتم کردین :)))

 

++ کسی رو ندارم بگم که دعوت کنم . آقا رهام کنکور دارن و نمیخوام از درسشون بیفتن و یک عده دیگه هم رفتن از وب و یک عده دیگه هم که زودتر از بنده در چالش شرکت کردن و فقط یک نفر هستن که میشناسم و ایشون هم آقا

اشکان ارشادی هستن و اگه مایل بودن شرکت کنن . خوشحال میشیم :) و همینطور خانوم 

دلآشفت هم دعوتن 

 

+++ بحث قضای روزه و نماز کلا یک بحث جداست و کاملا بدیهیه اگه این مورد رو بذاریم جای هشت میتونم بگم تکمیل شده با این حال نمیخواستم مطالب تکراری باشه.

 

++++ بعضی جاها هم مشخصه که از قدرت تف دادن استفاده کردم که ترم اول بسیار بسیار کارآمد بود.

 

راستش دوست ندارم اینجا بشه ویترین مدل هام اما این یکی رو هم ببینین دومین کارمه . البته از روی آموزش درستش کردم.(ادامه مطلب)

 

ادامه مطلب


از وقتی دیروز مامانم باهاش روبوسی کرد کلا یک جور دیگه شدم . چه قدر قبلش به مامانم هشدار دادم که این کار ها رو نکنه و بالاخره خودش این کار رو کرد. 

نمیدونه به خاطرش دارم حرص میخورم . نمیدونه به خاطر این حرص خوردن عضله پای چپم گرفته . آخه این چه کاری بود ؟

اوایل اسفند بود که مامانم به خاطر کرونا اجازه نداد برم با دوستام برای زمین چمنی که دوستام برای فوتبال کرایه کرده بودن و چه قدر سفت و سخت میگرفت اون روزها و من چه قدر آسون و الان مثل اینکه کلا برعکس شدیم . هر کی از بیرون میاد زیرنظرش دارم که تمام نکات بهداشتی رو رعایت کنه و اون طرف مامانم مامانم کلا آسون میگیره . 

همه خسته ان . همه آدمن . حس اون افرادی که میرن خرید میرن سفر رو نمیتونستم درک کنم . اما دیروز با اون حرکت مامان همه چی رو درک کردم وقتی همون دختر 7 ساله فامیلمون پای تلفن گفت نیاین خونمون چون حوصله تون رو ندارم . 

میدونین چی شد ؟ 

دیشب خونه اونها هم رفتیم :( دلشون و دلمون باز شد اما تا 14 روز این استرس همراهم باقی میمونه . خصوصا که وضعیت مامان و بابام یک مقدار جدی تره . 

دیروز داداشم عقد کرد اون کسی که مامانم باهاش روبوسی کرد ، در واقع زن داداشمه . داخل سالن کلی آدم بودن حدود 30 نفر با اینکه ماسک و دستکش داشتم اما بالاخره گاهی اوقات سهل انگاری میشه . 

امشب هم که داداشم با خانومش میان خونمون برای شام و من چه قدر استرس دارم :((

 

نمیدونم این وسط تعریف آدم چی میشه ؟

- اونی که بیمارستانه و داره نهایت تلاشش رو با وجود خستگی اش میکنه

- اونی که دیگه روحش پوسید از این قرنطینه و به آغوش بقیه میره 

 

+ دیروز تولدت بود. اما خودت اوضاع رو ببین . از این یکی رد بشیم یکی بعدی قطعا زمین گیرمون میکنه . بیا 

لطفا 

بیا 

که این زندگانی وفائی ندارد.


من نمیدونم این اساتید محترمی که در این یک ماه و نیمی که فرصت داشتن هیچ کاری نکردن حالا که داره مهلت تموم میشه همشون ریختن رو سر ما بدبختا . تو این یک و ماه نیم دقیقا داشتین چیکار میکردین.

 

این استادمون هم اول میگه که کلاس مجازی و گذراندن جلسه ها اجباری هست بعد یک ماه میاد میگه که نه اجباری نیست باز دیروز اومده در سایتش که گالری تصاویر خودش رو گذاشته داخلش میگه که اجباریه و تا 5 اردیبهشت وقت دارین.

 

اساتید دیگه هم تازه به فکر گروه مجازی افتادن و کار هایی که باید انجام بدیم یکی پاور 50 صفحه ای داده گفته باید این رو بخونین و خلاصه اش کنین :|

یکی دیگه هم گفته باید چند تا کلاس آموزش فارسی ببینین و سناریو بنویسین ( سناریو چیه ؟ )

استاد دیگه گفته کتاب راهنما معلم فارسی اول رو بخونین و خلاصه اش کنین :|

بدتر از بقیه همین علوم هست که میگه طرح درس بنویسیم (  و من چه قدر از این کار بدم میاد ) و معلوم نیست در آینده میخواد چی کار کنه :|

 

 

در کل سالی که نت از بهارش پیداست :|

 

و همین چه قدر از کار ها من رو عقب بندازه :(

خدا بخیر کنه . 

 

+ وبسایت فرادرس هم چند تا آموزش رایگان گذاشته برای این دوران قرنطینه و بیشتر مربوط به کارهای کامپیوتری و کدنویسی هست. البته خیلی وقته که گذاشته این آموزشها رو . اگه دوست داشتین از آموزش هاش استفاده کنین .

لینک


سلام. 

 

یک نظرخواهی هست که باید پر بشه . مربوط به مدرسه هست و برنامه هایی که قراره باهاش چیده بشه در واقع یکی از تکالیفم بوده و قطعا به نظر بقیه هم خیلی خیلی نیاز دارم . 

اما داستان چیه؟

 

داستان اینه که فرض کنین یک مدرسه ای قراره مراسم صبحگاهی انجام بده (اصلا هم مهم نیست هوا سرد باشه و یا گرم باشه)

میخوایم کارهایی انجام بدیم صف ها و در کل برنامه با بالاترین کیفیت انجام بشه . 

به نظر شما میخواهید مدیر باشین ، معاون باشین معلم دانش آموزا و حتی از اولیای دانش آموز باشین،

برای بهتر برگزار شدن مراسم صبحگاهی و تشکیل صف و . چه پیشنهادی دارین و چه حرفهایی میزنین و چه کارهایی انجام بدین که مثلا نظم بهتری در دانش آموزا وجود داشته باشه و تاثیرگذار هم باشه(گفتم مثلا نظم هر چیز دیگه ای میتونه باشه).

 

نظرات به صورت خصوصی هست

و خیلی ممنون از اینکه همکاری میکنین :)


خب خب خب smiley

 

از هنر گرفته تا تربیت بدنی دیگه همشون گروه گذاشتن :دی

جای شکرش باقیه که توی تلگرام گروه گذاشتن وگرنه گوشی من هیچکدوم از پیام رسان ها رو ساپورت نمیکنه حتی واتسآپ :دی

 

دیشب و امروز خیلی خیلی سرم شلوغ بوده به طوری که دیروز یک برنامه نوشتم ( انصافا کار سختی بود) 

و امروز هم سه تا طرح درس با یک دونه فرم آزمایش و همچنین یک ویدیو باید برای استادم میفرستادم .

دو تا کلاس مجازی هم داشتیم که دیشبی خیلی استرس زا بود چون میپرسید و میگفت باید فایل صوتی بفرستیم منم چون با لپ تاپ میرم وارد تلگرام میشم امکان ویس فرستادن رو نداشتم دیگه اسم من رو گفت برای جواب دادن . پی ام دادم نمیتونم ویس بفرستم و اونم میگفت باید دنبال راه حل باشی دیگه indecision

نظر خواهی پست قبلی هم برای اون برنامه میخواستم که تموم شد.

 

بعد از کلی چونه و بهونه قبول کرد که تایپ کنم البته این هم کار سختی بود اما دیگه در تف دادن به خصوص تایپ کردن خیلی ماهر شدم ( یکی از دلایل موفقیتم در این زمینه رو مدیون وبلاگ نویسی ام :دی)

 

امروز صبح ساعت 8 ( این استاد حقش واقعا چند تا فحشه . مرد حسابی ساعت 8 صبح !!) هم یکی دیگه از اساتید بود که نیومد ، ما رو نیم ساعت الاف کرد . 

 

+ فقط اون لحظه که با زیرشلواری برای استادت ویدیو میفرستی :دی

میگم زیرشلواری منظورم شلوار ورزشیه :دی( اسمش رو دقیق نمیدونم ) 

 

++ خیلی ممنون از کسانی که در نظرخواهی شرکت کردن واقعا خیلی کمک کردین smiley

 

+++ این همه شکلک درست کردین لااقل یک شکلک خنده هم میذاشتین frown

 

++++ نرم افزار hand break یک نرم افزار خیلی خوب برای کاهش حجم ویدیو هاتون هست. البته یک کوچولو پیچیده هست اما خوبه . یعنی حجم رو به طور چشمگیری کاهش میده . 

بخشی از آموزشش هم

اینجا میتونید ببینید.


 

سلام :)


در رابطه با کلاس مجازی بگم که قبلا با دوستامون شوخی میکردیم میگفتیم :

- احتمالا هفته میخواد که بهش مقاله بدیم .

حالا این شوخی رنگ واقعیت به خودش گرفته :|

ظرف مدت یک هفته باید یک مقاله به صورت گروهی ارائه بدیم :|
البته این موضوع خیلی مشکل نیست در واقع مشکل از اون جایی شروع میشه که هیچ منبع و مقاله مناسبی پیدا نمیکنم . ( وبلاگ منبع حساب میشه آیا ؟)

 

+ چند روز قبل بارون اومد بعدِ تقریبا 5 ماه دوباره یک چند تا عکس گرفتم فقط این عکس قابل نمایش هست :دی و البته عکسای دیگه قشنگ تره .

 

یک زمانی با داداشم سر کیفیت دوربین گوشی بحث میکردیم و الان به این نتیجه رسیدم که کیفیت دوربین گوشی اصلا تعیین کننده یک عکس خوب نیست . بلکه امکاناتی که اون گوشی داره ملاک یک دوربین خوبه . البته من گوشیم خیلی ساده هست و دوربینش هم 5 مگاپیکسله . با این حال راضیم از این طور عکس گرفتناش :)

 

++

تمپلیت پاورپوینت ماه مبارک رمضان که انصافا هم خوبه از سایت slidesgo.com.


سلام :)

 

مقاله رو دادم خدمت استاد بماند که کلی بدبختی کشیدم . من بد بخت کلی جورنال و مقاله خوندم و ترجمه کردم بعد دیدم که دوستان اکثرا از سه تا دکمه crl , v ,c استفاده میکردن . منظورم کپی پیسته.

 

 

از اینها بگذریم اسم همگروهیم رو اشتباه نوشتم داخلش خخخ اگه این مقاله انتشار پیدا کنه طفلک تلاش هاش به باد میره چون اسمش در واقع نیست داخل مقاله .

 

حدود 40 صفحه شد :دی

 

بعدازظهر هم کلاس مجازی بود همین استادمون که مقاله گفته بود ، به من و یک چند نفر دیگه گفت که نظرات همکلاسی ها رو ارزیابی کنیم. من هم به صورت جدی داشتم ویس ها رو گوش میکردم . البته بگم که خیلی سختی کشیدم . موضوع از این قراره من یک جایی قرار داشتم که نمیتونستم خیلی خوب بشنوم که چند تا دلیل داره .

1-نظرات همکلاسی هام در قالب ویس بود و مجبور بودم گوش کنم دیگه پلی میزدم و گوش میکردم صدا رو گذاشتم رو درجه 90 و باز هم صداشون از ته چاه در می اومد ://

2-بابام داشت با تلفن صحبت میکرد. معمولا صحبت کردن بابام جوریه که طرف مشکل ناشنوایی داشته باز هم میشنوه بابام چی میگه.

3-مامانم داشت غذای سرخ کردنی درست میکرد و صدای ج و و روغن ها شنیده میشد ( میدونین که دیگه چه قدر صداش شدت داره!) .

 

با این وضع کلی سوتی دادم و کلی هم چرت و پرت گفتم و در آخر هم داخل گروه کلاس یک دعوای کوچولویی شکل گرفت :

- چرا به نظر من اعتراض الکی میکنی 

استدلال خیلی بدی آوردم براش

من : مرد حسابی 1/2 مگ ویس فرستادی بالاخره باید یک عیبی ازش میگرفتم دیگه اینترنتم رو الکی حروم نکرده باشم 

.

البته در آخر آشتی کردیم و همه چی به خوبی و خوشی تموم شد .


» و (خداوند) شب را برای آرامش و س قرار داد.

بعد شنیدن چند خبری که اخیرا شنیده  ، دلش بد جوری گرفته است .

شاید در ظاهر شاد و سرحال باشد اما در باطن کاملا فرسوده شده است.

با امام اولش صحبت میکند. درد دلش را میگوید. از امیدهایی که پر پر شدند و از بین رفتند. از حال و احوالی که این روز ها دارد. دنبال تولد تازه ای می گردد. انسانی دیگر. همان امیر همیشگی. همان امیری که در اوج سکوتش باز هم می خندید. باز هم شوخی میکرد. باز هم انگیزه ای برای ادامه کارهایش داشته باشدمانند تمام انسان های دیگر

-یکی خواهان گفتن »نا»ی حَوّل حالُنا»ی عید سال بعدش

-یکی خواهان سلامتی گذشته اش
-نفر بعدی آمرزیدن گناهانش

و

.

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها